داستانك فرهنگ : حكایت كبوتر تشنه... "حكایت كبوتر تشنه"

كنار یه ساختمون خرابه، كه معلوم نبود مال كی یه؛ زمین خالی بود كه شده بود محل كفتر چاهی ها.
هر از چندی تو تابستونا دو تا پسر كوچولو- كه برادربودن- دامی درس می كردند و ....

1396/08/13
|
16:17

نویسنده: م- عابدین نژاد
كنار یه ساختمون خرابه، كه معلوم نبود مال كی یه؛ زمین خالی بود كه شده بود محل كفتر چاهی ها.
هر از چندی تو تابستونا دو تا پسر كوچولو- كه برادربودن- دامی درس می كردند و می ذاشتن واسه كفترا.
دفعه اول كه دام گذاشتن، سه تا كفتر گرفتن.
دفعه های بعد بیشتر.
دفعه اول كفترا رو فروختن به همسایه ها و اونا كه‌جوون بودن خوردنشون.
دفعه های بعد گفتن نذر امامزادس و رهاشون كردن ، ولی دفعه آخر برادر بزرگ تر گفت بكشیمشون بخوریم.
برادر كوچك تر باورش نمی شد تا اینكه دید سر كفتر چاهی جدا شد و خون پاشید رو لباسش.
شب موقع شام برادر بزرگ تر خودشو بخواب زد.
برادر كوچكتر بیدار بود ولی دلش درد می كرد.
تو خرابه كنار خونه قدیمی هنوز كفترای چاهی می شینند.
هیچ كس نمی دونه چرا تعداد كفترا زیاد شده.
جز برادر كوچك تر.
برادر بزرگ تر هرروز برای كفترا دونه می پاشه!

دسترسی سریع