گفتگو با دكتر مختاری اصفهانی كارشناس در برنامه سرزمین من پیرامون بردار كردن میرزا رضا كرمانی
مختاری در این برنامه در مورد ظلم قاجاریه صحبت كرد و گفت :
روز جمعه 17 ذی القعده 1313 ق . مطابق با 19 آوریل 1896 میلادی ، حرم حضرت عبدالعظیم (ع) یكی از زیارتگاههای شیعیان ، واقع در چند كیلومتری جنوب تهران از ازدحام جمعیت زیارت كننده موج میزند . آوای نیایشهای مذهبی از گوشه و كنار بلند است و زائرین در فضایی آكنده از بوی عطر و گلاب و عود مشغول عبادتند . صدای زیارتنامه خوانها و روضهخوانها و صلوات و اوراد مذهبی مردم در هم آمیخته است . چند لحظه بعد صداهایی قویتر ، خبر ورود شاه ذوالقرنین را به حرم اعلام میكنند . فراشان دولتی با نگاههایی كه ویژه این گونه افراد است ، مردم را زیر نظر میگیرند . شاه با هیبت و شوكت ویژه پادشاهان وارد حرم میشود و به زیارت میپردازد . همهمههای مردم رنگ و بوی سیاسی میگیرد و از حالت عبادی خارج میشود . شاه چند دور به گرد مزار میگردد و مردم همه به او خیرهاند .
میرزا محمدخان امین خاقان پیشخدمت شاه میگوید:
"وقت ظهر شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند حاكم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون كردن مردم بپردازند چنانكه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچكس را منع از ورود نكنید امروز میخواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه قصد زیارت كرد. صدراعظم گفت خوب است قبل از زیارت بروید باغ ناهار بخورید بعد زیارت بیآئید شاه گفت خیر چون وضو دارم اول میروم زیارت ناهار یكساعت بعدازظهر هم باشد نقلی ندارد. شاه وارد بقعه شد طوافی كرده طرف پائین پا ایستاده قالیچه و جانماز خواست صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد شاه عینك زده بطرف زنها نگاه میكرد از طرف چپ شاه از میان دو نفر زن كه ایستاده بودند شخصی دست از زیر عبا در آورده كاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز كرد تقریبا یك شبر به شاه مانده صدای پیشتاب شش لوله از زیر كاغذ عریضه بلند شد همین قدر شاه مجال كرد كه گفت "حاجی حسنعلی خان مرا بگیر" حاج حسینعلی خان و یكی دو نفر دیگر از پیشخدمتان كه نزدیك بودیم شاه را گرفتیم پنج یا شش قدم با پای خود آمده بعد بیحس شد. شاه را بردیم در اطاق معروف بمقبره ولیعهدی كه خیلی نزدیك به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی كشیده دیگر نفس نكشید. صدراعظم بعد از آنكه از گرفتن و محفوظ داشتن قاتل آسوده شد آمد پیش شاه و خیلی سفارش كرد كه كسی نگوید شاه كشته شده بگویند تیر بپایش خورده و ضعف كرده است و امر كرد كالسكه شاهرا بقدری كه ممكن بود نزدیك آوردند و شاهرا با تمام لباس و رسمیت چنانكه آمده بودند و عینك هم بچشمش زدند روی صندلی نشاندند."
قلب شاه در خون میطپد و اندام مرد ضارب زیر مشت و لگدهای مردم و فراشان دولتی در حال خرد شدن است . ساعتی بعد ، شاه مرده سوار بر كالسكه ، با تشریفات مخصوص شاهان زنده در حال عبور از خیابان اصلی زیارتگاه است . او در حالی كه عینكی به چشم دارد و دستكشهای سفیدی در دست ، برای مردم دست تكان میدهد و به فاصله چند متر پشت سر او ، كالسكهای به تاخت میآید كه شاه شكار با گردنی افراشته ، كه به قولی مستعد بریدن است ، در آن نشسته و خونسرد و آرام اطرافش را نگاه میكند .
او میرزا محمدرضای كرمانی فرزند ملاحسین عقدایی معروف به ملاحسین پدر است كه در كرمان زاده شد . پدرش ملاحسین در زمان حكومت طولانی محمد اسماعیل خان وكیلالملك در كرمان ، به دلیل ظلم و ستمی كه بر او رفته بود ، مهاجرت كرد و به یزد رفت . در ناحیه عقدای یزد ملكی خرید و به كار كشاورزی پرداخت . ملاحسین چندی پسرش محمدرضا را به مدرسه فرستاد و پس از آن برای دادخواهی به تهران آمد و در مدرسه ملا عبدالله منزل كرد و در همان جا نیز درگذشت .
میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد ، روضهخوانی و پامنبری خوانی هم میكرد . از یزد به تهران آمد و به دست فروشی و سمساری پرداخت . در این شغل موفقیتهایی به دست آورد و كم كم نزد تجار تهرانی اعتباری كسب كرد . از حاج ملاحسن ناظم التجار ، بازرگان معروف تهرانی ، شال ترمه به امانت میگرفت و در خانههای اعیان و شاهزادگان پایتختنشین به فروش میرساند . شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد كه بعدها به عالم سیاست روی آورد .
ورود به مجالس اعیان ، البته آداب خاص و بردباری لازم دارد كه یك نفر ولایتی باید خیلی چشم و گوش خود را باز كند و متوجه حرفهای اهل مجلس باشد ، تا بتواند از كسب خود بهره ببرد ، والا كارش نمیگیرد . همین توجه ، برای میرزا رضا مكتبی شده و او را تا حدی به اوضاع و احوال دوره با اطلاع ، و تجسس زندگی او را نخود همه آش نموده بود ، چنان كه گذشته از مجلس اعیان ، مجلس عمومی یا نیمه عمومی كه در شهر اتفاق میافتاد این شخص با بقچه كالای خود كه بهترین جواز ورود او به مجلس بود حاضر میشد .
او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش كالا ، نفوذ كلمهای در بین زنان كه عمده مشتریان او بودند كسب كرد و بعدها در مقدمات شورش تنباكو از این نفوذ كلمه به خوبی استفاده كرد . او پیام میرزای شیرازی در باب تحریم تنباكو را تا كنج خانه های اعیان شهر میبرد و همگان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا میخواند. البته این اقدام میرزا رضا ، بعدها اسباب دردسر او شد.
ظاهرا مظفرالدین شاه مایل به قتل میرزا رضا نبود . ولی بالاخره تصمیم خود را گرفت.میرزا رضا را برای بردار كردن به میدان مشق بردند . گزارش لحظه به لحظه اعدام او نشان میدهد كه تا آخر هم از كار خود پشیمان نشده بود و به این كار ایمان داشت. سخنان و رفتارهای او در آخرین لحظات نشان از بی باكی در مقابل مرگ است.
مختاری در پایان گفت : سرانجام میرزا رضای كرمانی در سحرگاه روز چهارشنبه دوم ربیعالاول در میدان مشق تهران بهدار آویخته شد. وقتی میرزا رضا را دار زدند، سربازان به شدت طبل میزدند و طبلنوازی در تمام مدت اجرای مراسم اعدام ادامه داشت. جسد تمام روز چهارشنبه و تا پنجشنبه موقع تاریك شدن هوا همچنان آویخته بود. در ساعت 9 شب جسد را از دار پایین آورده و به گورستان حسنآباد (كه بعدها ایستگاه آتشنشانی در محل آن ساخته شد) بردند و دفن كردند. بعد از مرگش شیخ هادی نجمآبادی برای وی مراسم چهلم و سالگرد برگزار كرد كه افراد بسیار معدودی در آن شركت كردند.