روایت جنگ تحمیلی
عنوانِ پرسشیِ نوشتار حاضر، خود ایجاب می كند ابتدا از سنجش صِحَتِ سوال بیاغازیم، به این ترتیب پرسش در چرخشی وارونه اینگونه طرح می شود : آیا (ما) جنگ هایمان را روایت میكنیم؟ یعنی ساخت نشانه ها و معنا ها، الگو ها و ساختار روایت از جنگ توسط انسان ساخته می شود؟ آیا رخدادی به نام ((جنگ)) در بطن جامعه، در فهم آن از این پدیده تاثیری مستقیم ندارد؟
در علم نشانه شناسی، با توجه به رویكرد های زبان شناسانه می توان گفت؛ در حقیقت این ما در مفهوم ((انسان )) هستیم كه نشانه ها را معنا می كنیم، در حقیقت نشانه ها را نظام مند می كنیم تا در ساختاری به نام زبان آن را درك نماییم. اما حالا سوال این است : آیا زمانی كه جامعه در مواجهه با یك ((رخداد)) قرار می گیرد نیز تمام نشانه ها و معنا ها در روایتِ ما از رخداد از سوی انسان ساخته می شود؟ آیا می توان در این مورد گفت : در زمان مواجهه ی جامعه با یك رخداد، علی رغم وجود تجربه ای پیشین، هر رخداد مختصات مخصوص به خود را دارد و جامعه در این مواجهه با پدیده های كاملا جدید در حوزه ی نشانه ها و معنا ها مواجه می شود، در نتیجه بخشی از روایت ما از رخدادی مثل جنگ توسط خودِ جنگ ساخته می شود.(؟) به بیان بهتر می توان گفت: مواجهه ی جامعه با رخدادی مثل جنگ، برخورد ناگهانی جامعه با نشانه ها و معنا های ناب انسانی-یا به بیان بهتر ((غیر انسانی))- است كه علی رغم عدم وجود تجربه ی زیسته ی پیشین از مفهومی خاص، معنایی ازلی برای انسان دارد. دیگر آن كه در نهایت آیا می توان به این فرضیه دست یافت : رخدادی مثل جنگ از طریق ساخت امر واقعیِ ناب و تجربه نشده برای جامعه، روایت از خود را می سازد؟
در حقیقت می توان گفت امر واقعی در جهان به واسطه ی وجود بسترِ زمانیْ خود روایتی را ایجاب می كند كه بازنمایی واقعیت است، همچو آینه ای در برابر تاریخ. انسان در طول حیات خود در جهان با مفاهیم متفاوتی مواجه می شود. برخی از آن ها را به صورت واقعی تجربه می كند و برخی دیگر را در اشكال مختلف روایت دیگران از جهان درك خواهد كرد. اما در این میان برخی از مفاهیم و نشانه ها هم هستند كه در شكل كهن الگو ها و مفاهیم ازلی برای انسان معنا دارند، بی آن كه حتی یك بار تجربه اش كرده باشند یا حتی تجربه ی دیگری را در آن مورد درك كرده باشند. اساسا در رخدادی مانند جنگ جهان بستری می شود برای رخداد هایی یگانه كه شاید هیچ انسانی تجربه ای از آن نداشته باشد اما به واسطه ی درك نشانه ها معنای آن را درك می كند، پیش از آن كه هر پدیده ای بخواهد و یا بتواند در مورد اش دست به معناسازی و بازنمایی بزند.
از سوی دیگر جهان خود به مثابه یك متن به واسطه ی حركت در سیر زمانی مدام در حال باز تعرف بر اساس نشانه های معنا داری است كه در رخداد ها صورت می گیرد. این باز تعریف در حقیقت، معنا كردن نشان ها در جهان توسط صاحبان ابزار روایت است.
رسانه ها با توجه به آنچه رسالت و هدف آن هاست، سعی در معنا سازی برای نشانه های جهان هستند. حال تصور كنید رسانه ای می خواهد نشانه های شكل گرفته در بستر رخدادی مانند جنگ را برای جامعه معنا كند. رسانه به این ترتیب دست به بازنمایی خواهد زد. درك و فهم خود از واقعیت موجود را آنگونه كه می خواهد در اشكال مختلف روایت-از ارائه ی اخبار و اطلاعات گرفته، تا ساخت اثر دراماتیك- به جامعه ارائه می كند. نتكته ی قابل توجه آن است كه در مورد كاركرد مذكور هیچ رسانه ای از این دایره خارج نبوده، در اصل رسالت رسانه همین است.
اما تمام سطور فوق بیان شد تا به نقطه ای برسیم كه با تصویری روشن از رخداد عظیمی مانند جنگ در جامعه ی ایران معاصر و روایت آن در رسانه سخن بگوییم. خاصه در مورد رادیو و روایت دراماتیك از جنگ تحمیلی هشت ساله.
سوال اینجاست كه رسانه ی رادیو با توجه به جایگاه و بُرد اثر گذاری در جامعه باید چه موضعی در مورد روایت دراماتیك از جنگ داشته باشد؟
پیش تر گفته شد كه پیش از رسانه، جامعه به صورد خودكار از لحظه ی آغاز مواجهه با رخدادی به نام جنگ شروع به ترجمه ی نشانه ها به معنا ها می كند. جامعه به واسطه ی تجربه ی امر واقعی جنگ و شكل گیری روایت در بستر زمان فهمی از جنگ، اتفاق ها، كنش ها و واكش های نظامی و غیر نظامی و هزاران چیز دیگر پیدا خواهد كرد كه به عنوان تجربه ی زیسته یا دارایی فرهنگی از آن یاد می شود.
بخشی از جامعه واقعیت جنگ را درك كرده است، در آن زندگی كرده و طعم جنگیدن دو كشور همسایه، دو جامعه ی با مردم مسلمان در بستر قرن بیستم، قرن انقلاب ها و جنگ های عظیم را چشیده است. این بخش از جامعه فهمی از امر واقعی دارد كه به واسطه ی تجربه ی مستقیم، عمیق و ثابت خواهد بود. از سوی دیگر بخشی از جامعه هیچ گاه واقعیت پیشین را درك نكرده، با آن زیست نكرده و بازنمایی رسانه می تواند اثری مستقیم بر فهم او از جامعه درون بستر جنگ داشته باشد.
حال باید دو سوال پرسید : اول این كه رسانه باید چگونه دست به بازنمایی و روایت جنگ تحمیلی بزند تا جامعه را به بهترین نحو با واقعیت تاریخی از سر گذشته روبرو كند؟ جامعه ای كه بخش عظیمی از آن هنوز زخم جنگ را بر تن دارند و حتی بسیاری از ویرانی های آن را به چشم می بینند، و بخش دیگر آن حتی صدای آژیر خطر را هم از نزدیك نشنیده است. سوال دو این كه رادیو در این بازنمایی چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
پیش تر به این مسئله اشاره شد كه رخدادی مانند جنگ پیش از هر بازنمایی از سوی انسان، خود روایتی را می سازد كه واقعیت محض است.موضوعی است عریان و واقعی زیسته شده كه جز آن چه بوده نبوده. اما امر دراماتیك در كجای این واقعیت قرار دارد تا بتوان آن را روایت كرد؟
آنچه در این جا به كمك ما خواهد آمد: ترسیم خط روایت از واقعیتی است به نام (رخداد). رخداد اتفاقی در جهان است كه ناگهان در لحظه ای شكل گرفته، زمان و مكان را به دوپاره ی پیش و پس از خود بدل می كند. حال باید به این پرداخت كه تعریف حاضر چه نسبتی با جنگ و امر دراماتیك دارد.
بیائید درام را به كلاسیك ترین شكل خود بررسی كنیم. در اولین قدم با ساختاری مواجه می شویم كه وابستگی كامل به خط سیر زمانی پیش رونده دارد. همه چیز رو به جلو حركت می كند. اما ماجرا از كجا آغاز می شود؟ همه چیز از یك سكون، وضعی عادی و روالی منظم آغاز می شود. گره ای در داستان افكنده می شود كه در لحظه ای روال عادی را بر هم می زند. همه چیز از سكون و آرامش خارج می شود. شاید در ادامه گره ای دیگر در كار بیافتد. ماجرا درگیر خطور فرعی نیز می شود، اوج میگیرد، شخصیتی را به نابودی می كشد در اوج بحران دچار تعلیق نیز می شویم، از اوج پایین می آییم، در انتها شاید هنوز ویرانی ها هستند، اما گره ای گشوده می شود و ماجرا به پایان می رسد.
حال همین خط روایت را بر الگوی رخداد جنگ ترسیم كنیم. آیا ابتدا، پیش از رخداد همه چیز در روالی عادی نیست؟ آیا جز این است كه جنگ با حمله ای ناگهانی چند هواپیمای جنگنده به تهران آغاز می شود؟-یا با شلیك موشكی در نمونه ای دیگر-. آیا در ادامه گره افكنی وجود ندارد؟ آیا بحران و تعیق و غافلگیری در جریان جنگ نیست؟ در رخدادی به نام جنگ اوج و فرود وجود دارد و روزی گره ای گشوده خواهد شد، علی رغم تمام ویرانی ها.
در حقیقت می توان گفت رخداد جنگ به واقع یك امر دراماتیك است در جهان واقعیت. به همان عریانی كه تجربه شده. رسانه وظیفه دارد واقعیت جنگ را به همان عریانی كه هست بیان كند. آنچه نباید فراموش كرد بازنمایی واقعیتی عریان است، زیرا بخشی از جامعه جز آنچه تجربه كرده اند را نمی پذیرند و بخش دیگر نیز در غیر این صورت از واقعیت دور خواهند شد. حال میتوان این الگوی كلان جنگ را در واقعیت های شكل گرفته بر اساس جنگ جایگذاری كرد. اما اصل مطلب ارائه ی واقعیت و ساخت اتمسفری است كه جامعه را با آنچه از سر گذشته مواجه كند.
اما رادیو. درام رادیویی در روایت جنگ چه می تواند بكند؟ بهتر آن است تا ببینی رادیو چه ابزاری در اختیار دارد؟ اصلا چه كار می تواند بكند؟ رادیو چگونه می تواند جامعه را با واقعیت جنگ در شكلی دراماتیك مواجه كند؟
ابزار رادیو صوت(افكت) است و صدا. صدایی كه شاید ناب ترین شكل هنر به واسطه ی انتزاع آن باشد. حال رادیو برای روایت دراماتیك چه در اختیار دارد؟ آنچه رادیو می تواند بسازد تا جامعه را با تجربه ای در حد امكان نزدیك به واقعیت مواجه كند، از منظر این متن در زمانی رخ می دهد كه تا حد امكان از كلام و كلمات و بیان انسانی دوری شود. به نظر می رسد این اتفاق می تواند گام جدیدی در شكل گیری درام رادیویی در بازنمایی جنگ تحمیلی هشت ساله باشد. به این ترتیب رادیو در روایت دراماتیك خود تلاش خواهد كرد دست به ساخت فضا از طریق صدا بزند. رادیو می تواند تمام صدا های یك شهر جنگ زده را در كنار كمترین استفاده از كلام انسانی روایت كند. میتوان شهری كه بمباران شیمیایی شده را با صدا های آن روایت كرد، سردشت را می شود واقعا ساخت اگر صدا های آن دور هم جمع شوند. از دور صدای ناله ی زنی یا كودكی شنیده شود ، در متن سكوتی كه نشان مرگ در خانه ای است و یا هوار و داد داغ دیده ای كه مانده چه كند. این ها تمام شان می تواند شنیده شود و مخاطب را به جهانی ببرد كه حتی یك بار آن را ندیده، بی آن كه عینكی از برای دیدن سه بعدی جهان مجازی بر چشم داشته باشد.
آنچه نباید فراموش كرد بازنمایی واقعیتی است، زیرا بخشی از جامعه جز آنچه تجربه كرده اند را نمی پذیرند و بخش دیگر نیز در غیر این صورت از واقعیت دور خواهند شد.
پوریا موسوی
12/7/1396