معرفی چند كتاب با مضمون دوستی به مناسبت نهم مرداد روز جهانی دوستی
برخی از بهترین دوستانِ علاقه مندان به ادبیات، در صفحات كتاب ها زندگی می كنند
«جین آستین» زمانی نوشت: «برای آن هایی كه واقعا دوست من هستند، هیچ كاری نیست كه انجام ندهم.» برخی از بهترین دوستانِ علاقه مندان به ادبیات، در صفحات كتاب ها زندگی می كنند. ما گاهی اوقات دوباره به سراغ رمان های مورد علاقه ی خود می رویم تا ملاقاتی مجدد با شخصیت هایی همچون «هری پاتر»، «فرودو بگینز»، «الیزابت بنت» و سایر قهرمان هایی داشته باشیم كه احساس می كنیم آن ها را از نزدیك می شناسیم.اما این كاراكترها نه تنها می توانند مثل دوستان ما باشند، بلكه همچنین توانایی این را دارند كه قدرت دوستیِ حقیقی را به ما نشان دهند. چه بر سر «هری» می آمد اگر «ران» و «هرماینی» در كنارش نبودند؟ «فرودو» نیز بدون نزدیك ترین دوستش «سموایز گمجی»، بدون تردید سرنوشت دیگری پیدا می كرد. با این حال، همه ی این روابط دوستانه ی ادبی، به شكل یكسان خلق نشده اند و هر كدام، ویژگی های مثبت و منفی منحصر به فرد خود را دارند. از رمان های كلاسیك تا مدرن، در این مطلب قصد داریم به برخی از به یاد ماندنی ترین دوستی ها در دنیای ادبیات داستانی بپردازیم.«آنی شرلی» و «دایانا بری» در مجموعه «آنی شرلی»
این دو شخصیت دوست داشتنی، تفاوت های زیادی با هم دارند. «آنی» دختری پرانرژی و جسور است كه (به اشتباه) به مزرعه ی «گرین گِیبِلز» فرستاده می شود. او بی صبرانه منتظر پیدا كردن دوستی صمیمی است تا این كه دختری منظم و مبادی آداب به نام «دایانا» را ملاقات می كند. «دایانا» از همان لحظه ی اول تحت تأثیر تخیل قدرتمند و روحیه ی ماجراجوی «آنی» قرار می گیرد و این دو دختر خیلی سریع با هم دوست می شوند. آن ها در طول سال ها، در كنار هم از طبیعت لذت می برند، ماجراجویی ها و دردسرهای مختلف را از سر می گذرانند و قهر و آشتی را تجربه می كنند. اما گذشته از همه چیز، «آنی» و «دایانا» در كنار یكدیگر، بهترینِ خود هستند: «آنی»، «دایانا» را از محدوده های امنش بیرون می آورد و «دایانا» نیز به زندگی «آنی» ثبات می بخشد و وفادارانه از رویاهای بزرگِ بهترین دوستش حمایت می كند.
دیوار سنگی كوتاهی آن را از خیابان جدا كرده و سپیدارهای لرزان با فاصله ی اندكی در اطرافش روییده اند. باغ پشتی آن مملو از گل ها و سبزیجاتی است كه به طرز قشنگی سر از خاك بیرون آورده اند. ولی هیچ یك از این توصیف ها نمی تواند بیانگر جاذبه ی واقعی این مكان باشد. به طور مختصر می شود گفت این خانه، شادی آور است و نشانه هایی از «گرین گیبلز» در آن دیده می شود. وقتی با شور و هیجان گفتم كه احساس می كنم دست تقدیر مرا به اینجا كشانده، خانم «لیند» طوری نگاهم كرد كه گویا اعتقادی به دست تقدیر ندارد.—از مجموعه «آنی شرلی»
«هاك فین» و «جیم» در كتاب «هاكلبری فین»
برخی ممكن است دوستی میان «هاك» و «تام سایر» را انتخاب كنند، اما در حالی كه دوستی آن ها سرشار از ماجراجویی، خرابكاری و عواقب ریز و درشت است، دوستیِ «هاك» با «جیم» باعث تغییر نگرش این شخصیت نسبت به دنیا و حركت او به سوی بزرگسالی می شود. این دو پسر كه به واسطه ی تلاش برای به دست آوردن آزادی، در موقعیتی مشابه قرار دارند—«هاك» در حال گریختن از پدر خطرناكش و تلاش های «بیوه داگلاس» برای «متمدن» كردنِ او است، و «جیم» نیز قصد دارد از بردگی فرار كند—به ناچار با هم متحد می شوند. اما «جیم»، راهنمایی و عطوفتی را به «هاك» نشان می دهد كه او هیچ وقت از پدرش ندیده بود، و «هاك» نیز درمی یابد «جیم» درست مانند خودش، شایسته ی آزادی است. به این ترتیب، یكی از به یاد ماندنی ترین دوستی ها در ادبیات، در داستان ماندگار «مارك تواین» به وجود می آید.
او مرا به كلبه ای كهنه و چوبی در كنار رود برد. كلبه چنان در عمق جنگل بود كه اگر كسی راه را بلد نبود، نمی توانست آن را پیدا كند. بابا یكسره مرا كنار خودش نگه می داشت و من حتی یك بار هم فرصت فرار پیدا نكردم. ما تمام روز را در آن كلبه می گذراندیم. او شب ها در را قفل می كرد و كلید را زیر سرش می گذاشت. اسلحه ای هم دزدیده بود كه همراهش بود و ما ماهیگیری و شكار می كردیم. مدتی به همین ترتیب زندگی كردیم. او هر از گاهی مرا در كلبه زندانی می كرد و به فروشگاه می رفت تا ماهی یا شكارش را با چیزهای دیگر عوض كند. تمام روز دراز كشیدن و بدون كتاب و درس بودن، زندگی راحت و كندی بود.—از كتاب «هاكلبری فین»