به مناسبت عید غدیر خم اشعار غدیرانه امیر معزی را با هم مرور می كنیم.
امام بود محمد، علی خلیفه ی او
كنون علی است مشیر و محمدست وزیر
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
كه از دعای محمد علی به روز غدیر
ز بهر تهنیت عید پیش من شبگیر
معطر آمد و آراسته بت كشمیر
نشاط كرده و از بهر عید برده به كار
چو بوی خویش به خوشی گلاب و عود و عبیر
قدی چنانكه بود ماه چرخ و سرو بلند
رخی چنانكه بود بار سرو و ماه منیر
نموده لؤلؤ لالا ز شَكّرین یاقوت
نهفته زهرهٔ زهرا به عنبرین زنجیر
فكنده بر مه و پروین هزار عقده ز مشك
نهاده برگل و نسرین هزار حلقه ز قیر
نخست تهنیت عید كرد و گفت مرا
كه عید و موسم گل در طرب مكن تأخیر
جواب دادم و گفتم كه ای امیر بتان
دلم اسیر به توست و به دست توست اسیر
مرا تو لعبت چشمی كه بر تو نیست بدل
مرا تو راحت جانی كه از تو نیست گزیر
ز عید و موسم گل با طرب بود همه روز
كسیكه خدمت خورشید دین كند شبگیر
رئیس مشرق امام عجم مؤید ملك
بهاء دولت شاهان و ابن عم وزیر
شهاب دین مسلمانی و اثیر اَنام
كه برتر است به قدر از شهاب و چرخ اثیر
اَبُوالمحاسن محسن كه حسن همت او
به حشمت است مشار و به نعمت است مشیر
خدای عرش چو تركیب او مصور كرد
كمال قدرت خود را نمود در تصویر
چو او سزد كه بود نایب نبی به جهان
كه هست همچو نبی خلق را به خلق مشیر
قضا ز دامن عمر طویل او كردست
به اتفاق قدر دست نائبات قصیر
هوا برابر طبع لطیف اوست كثیف
فلك مقابل قدر عظیم اوست حقیر
بر آن زمین كه نسیم سخای او گذرد
شگفت و نادره باشد نیازمند و فقیر
نثار مجلس او را كند به فصل بهار
صدف ز قطرهٔ باران ز روز تا شبگیر
عرق روان شود از ابر پیش بخشش او
ازانكه بخشش او را فلك كند تشویر
ایا مراد تو مقصود آسمان ز مدار
و یا رضای تو مطلوب اختران ز مسیر
ز خدمت تو بزرگان شرق مرتبهجوی
زگفتهٔ تو امامان شرع فایده گیر
اگر نظیر تو جوید كسی ز هفت اقلیم
به عمر نوح نیابد تو را ز خلق نظیر
به شرع یافت دل خلق روزگار قرار
به نور رای تو شد چشم روزگار قریر
سزا بود كه كند خاطر تو نقد سخن
كه در میان بد و نیك ناقدی است بصیر
خیال مور ببیند ضریر در شب تار
اگر ضمیر تو نور افكند به چشم ضریر
و گر ز عدل تو نخجیر شِمّهای یابد
به دوستی نگرد شیر شرزه در نخجیر
اگر ز كین تو ابر مطیر یاد كند
شود سرشك شرر در دو چسم ابر مطیر
و گر موافقت تو رسد به آتش و آب
شوند هر دو به هم سازگار چون می و شیر
كسی كه در كَنَف شرع در حمایت توست
همی نشاط كند خاصه صبح عید غدیر
چو در مناظره اعجاز تو پدید آید
شود به عجز مُقرّ فیلسوف پاك ضمیر
چو نامهها بنگاری به لفظهای بدیع
برند نامه ز یك لفظ او هزار دبیر
بزرگوارا فخر من از مدایح توست
كه از مدایح تو خاطرم شدست خطیر
چو ذوالفقار علی ز آسمان مدد یابد
هر آن قلم كه بدو مدح تو كنم تحریر
گر از سپهر كنم درج و از ستاره قلم
ز شكر تو نتوانم نوشت عُشرِ عَشیر
اگر جریر و فرزدق به شاعری مثلند
مرا به فر تو طبع فرزدق است و جریر
و گر سدیر و خُوَرنَق به نیكوی سَمَرند
به همت تو وثاقم خُوَرنَق است و سدیر
و گر حریر و سِتَبرق بهشتیان دارند
ز نعمت تو بساطم ستبرق است و حریر
همیشه تا كه بروید ز خاك لاله و گل
همیشه تا كه بتابد ز چرخ زهره و تیر
ز لاله و گل باغ و ز تیر و زهرهٔ چرخ
تو را همه طرب و ناز باد بهره و تیر
ندیم بخت جوان باش تا به كام و مراد
نبیرهٔ پسر خویش را ببینی پیر
مباد هرگز خالی دو چیز تو ز دو چیز
سریر تو ز سرور و سرای تو ز سریر
هر آن دعا كه در این موسم مبارك رفت
چه از شریف و وضیع و چه از صغیر و كبیر
به خیر در تن و جان تو مستجاب كند
خدای عزوجل صانع قدیم و قدیر