روزگار حافظ دوره ی چیرگی ریا و نیرنگ بوده و ریاكاری حافظ را چنان آورده است كه هر سختی و ناروایی دیگری در برابر آن برایش اندك و تحمل پذیر بوده .و...
نویسنده : باقر خلیلی
ریا از واژه های پر بسامد و ناخوشایند در شعر حافظ و در لغت به معنی تظاهر به نیكوكاری و پاكدامنی برای جلب نظر مردم است یعنی كار نیكو كردن برای دیدن مردم ، نه رضای خدا .
از آن جا كه حافظ در ستیز با زهد ریا و صوفی ریا كار است به سمبل های آنان یعنی خرقه و سجاده و تسبیح و دلق و ... هم می تازد ؛
صوفی بیا كه خرقه ی سالوس بر كشیم
وین نقش زرق را خط بطلان به سر كشیم
نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم
دلق ریا به آب خرابات بركشیم
بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان
غارت كنیم باده و شاهد به بر كشیم
سالوس هم مترادف ریا كاری و ریاست و حافظ چه رندانه نذر فتوح صومعه را حرام دانسته كه باید هزینه ی حرام دیگر یعنی « می » شود و چه آشكارا نشان داده كه در خانقاه (بزم صوفیان) باده و شاهد چندان زیادست كه می توان غارت كرد .
حافظ برای تعریض به صوفی گاهی خود را به جای او می نهد و به گونه ای همزاد پنداری می كند :
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
كاتش ، از خرقه سالوس و كرامت برخاست
و :
جام می ، گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاكدلی بگیزینم
و:
حافظ این خرقه كه داری تو ، ببینی فردا
كه چه زنار ز زیرش به دعا بكشایند .
یعنی كه صوفی خرقه پوش حتی مسلمان نیست و در رستاخیز رسوا خواهد شد .
و سخن آخر اینكه حافظ در سراسر عمر و هنگام تاختن به ریاكاران این سخن پیامبر اكرم (ص) را در گوش داشته است كه : « ریا شرك اصغر است »
آنچه گفتیم با چشم پوشی از ایهام شعر حافظ و معنی و تفسیر عارفانه و صوفیانه است .
حافظ به تعبیرهای گوناگون به صوفی تاخته است :
خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم
كه بدین گونه صوفی را با عیب پنهانی مظهر ریا می نماید :
خدا را كم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان
در این خرقه بسی آلوگی هاست
خوشا وقت قبای می فروشان
در این صوفی وشانم دردی ندیدم
كه صافی باد عیش دُرد نوشان
بگذاریم و بگذریم .
والسلام.