برای تاریخ شناسیِ عمیق و موثر، گذشته از جامعه شناسی و شناخِت مكانیسمِ تغییرِ ساختارهای اجتماعی ، باید از فلسفه نیز آگاهی داشت و همچنین از دانش ها و معارفی دیگر همچون ادبیات و روان شناسی و هنر و سیاست.
نویسنده :احمد خالصی
پیرو یادداشتهای گذشته ام در باب تاریخ نگاریِ معاصر به ویژه تاریخ نگاری انقلاب اسلامی ؛ با مروری بر كتابهای منتشر شده در این حوزه به این نتیجه رسیدیم كه تاریخ نگاری با تاریخ شناسی تفاوت دارد لذا تاریخ شناسیِ موثر و مانا باید وارد حوزۀ مطالعات بین رشته ای و یا مطالعات تطبیقی شود. برای تاریخ شناسیِ عمیق و موثر، گذشته از جامعه شناسی و شناخِت مكانیسمِ تغییرِ ساختارهای اجتماعی ، باید از فلسفه نیز آگاهی داشت و همچنین از دانش ها و معارفی دیگر همچون ادبیات و روان شناسی و هنر و سیاست.
در ارائۀ تحلیلِ عینی و موثر از تاریخِ انقلاب 57 ، ضرورتاً باید از فلسفه و حكمت و میتولوژی آگاهی داشت و نیز از معارف دینی.
نباید از نقش نهادهای مذهبی و عمق و ژرفای آن غافل بود. باید تفطن داشت كه مثلاً نقش حكم جهاد چیست و حتی تهدید به اعلام آن، چه تاثیراتی در ساخت جامعه مذهبی ایران خواهد گذاشت.
ظاهرا "كنت دوگوبینو" سفیر مختار فرانسه در ایران گفته بود: ملت ایران مذهبی ترین ملل روی زمین است. برای اثبات این امر نیازی به گفته گوبینو هم نبود ، تاریخ ایران نیز گواهی میدهد كه تحولات اجتماعی هماره با نهادهای مذهبی و عالمان دینی پیوند خورده اند.آقا محمد خان قاجار و نیز اسلاف اوكه اصرار بر سیادت داشتند به خوبی از جایگاه اعتقادات مذهبی در میان مردم ایران آگاهی داشتند، امری كه بعضاً در تحلیلهای امروزی از آن غفلت میشود. این شاهان قاجار همان كاری را كردند كه صفویه برای آن از عالمان جبل عامل یاری خواستند. صفویه نیز پی سپر راهی بودند كه اردشیر بابكان، از طریقِ پیوندِ خاندانِ ساسان با فرّه ایزدی برای آن میكوشید. در هر صورت رگه های تاثیر باورهای مذهبی و نفوذ متولیان درسراسر تاریخ ایران هویداست.
برای درك و تبیین دقیق این تاثیر مثلاً در مورد انقلاب 57 ، باید از امام شناسی خاصِ تشیع نیز آگاه بود؛ و همچنین از نسبت انسان و خالق در عقاید شیعی كه ضرورتاً به وجود واسطه خدا بر زمین منجر میشود ، و پیداست كه نفس این امر، خود، ساخت و بافت اقتدار و هدایت در ایران را دگرگون میكند.
غفلت از فلسفۀ خاص شیعی و نیز الگوشناسیِ خاص اسلامی به آنجا میرسد كه ناگهان مفاهیم و مصادیقِ مطرح شده به وسیله دكتر علی شریعتی؛ همچون ابوذر و سلمان ، تاریخ پژوهانی را كه هماره درگیر آل بویه و سلجوقیان و یا فارابی و ابوعلی سینا و ... بودند غافلگیر میكند. آنان احتمالاً از خاصیت و سرشت الگوبخشی و میتولوژیكِ دین غافل بودند. و همینجا و در پایان باید گفت كه منظورم از میتولوژی ، نه افسانه و قصۀ خیالین ، بل مرادم معنای علمی و امروزین ِآن است كه بر تجدیدِ همارۀ اسطوره و سرشت الگویی آن تاكید دارد.
یا حق