در وصف بزرگمهر حسین پور، نقاش و كاریكاتوریست ایرانی
بزرگمهر حسینپور (زاده آذر 1355 در تهران) كاریكاتوریست و كارگردان انیمیشن اهل ایران است.
حسینپور در سال 1355 به دنیا آمد.[1] او رشته نقاشی را در دانشگاه آزاد تهران به پایان رساند. از سال 1369 به عنوان كارتونیست و كاریكاتوریست در نشریات گوناگون كشور مانند گل آقا، كیهان كاریكاتور، روزنامه زن، سروش نوجوان، رشد نوجوان، روزنامه نوروز، روزنامه آفتابگردان، روزنامه اقبال و هفتهنامه چلچراغ به كار پرداختهاست.
انیمیشن و فیلم
ساخت بیش از ده تیزر تبلیغاتی
كارگردانی و تولید پنجاه دقیقه فیلم كوتاه با موضوعات مفهومی و فرهنگی برای مركز صبا
كارگردانی و تولید پنجاه دقیقه انیمیشن كوتاه با موضوع كتاب برای مركز صبا
كارگردانی و طراح كلید انیمیشن كوتاه «خوب، بد، عشق»
كارگردانی و تولید سی دقیقه انیمیشن با موضوعات اجتماعی برای حوزه هنری
طراحی استوری برد فیلم سینمایی «شبانه روز» به كارگردانی امید بنكدار و كیوان علی محمدی
طراحی استوری بورد فیلم پل چوبی ساخته مهدی كرم پور
ساخت و كارگردانی انیمیشنهای كوتاه پا به پای استاد
در دنیایی كه مطالعه رفته رفته رنگ می بازد و انتقال معنا، مفهوم و منظور با مشكل جدی مواجه است، نه تنها دنیای ژورنالیستی نیازمند ایده و ترفندهای تازه ای ست تا هنوز دیده شود و مورد توجه قرار گیرد كه هنر نیز نیازمند تنوع و شاخ و برگ های تازه ای ست تا هم از هنربودگی صرف بیرون بیاید و هم كاركردی دیگرگونه به خود بگیرد و سوای زیبایی و معنا، وظیفه آگاهی بخشی و انتقاد و نیش و كنایه را نیز بر دوش كشد.
شاید از همین مجرا و از همین بستر بود كه كاریكاتور به دنیای رسانه و ژورنالیسم وارد شد و بعد از آن كمیك استریپ به دنیا آمد. این هر دو به دلیل نوپایی در جهان و نونهالی در ایران، پیشینه ای مكتوب و سبقه ای طولانی ندارد و هنوز می توان آن را در سال های ابتدایی اش دانست. به همین جهت نمی توان نسبت به كتابی كه در این حوزه بیرون می آید بی تفاوت بود و به سادگی از كنار آن گذشت.
بزرگمهر حسین پور كه پیش از این كتاب «من یك گوساله ام» را در همین ژانر و قالب منتشر كرده بود، این بار كتاب «شهر هرت» را به پیش خوان كتاب فروش ها آورده است. كتابی كه مثل تمام كارهای حسین پور كه پیش از این در گل آقای قدیمی و چلچراغ همین اواخر می دیدیم، شخصیت و شاخصه های منحصر به فرد خود را درد و می تواند قدم بزرگی باشد در جهت پایه ریزی این فیلد نوپای هنری در ایران و ژانر قصه گون و روایی و نقدگونه این آثار را برای همیشه به منظر عمومی كشانده و قابل دفاع و پیشینه كند. به همین خاطر به دفتر زیبای حسین پور رفتم و ضمن یك دل سیر معاشرت های خوشمزه و دوست داشتنی، با او پیرامون كارهای، كاریكاتور و كمیك استریپ به گفت و گو نشستم.
بزرگمهر حسین پور از كجا شروع كرد و چه شد كه به سراغ كاریكاتور آمد؟
شروع كردن نقاشی در زندگی من یك داستان بود و شروع كردن كاریكاتور داستانی دیگر.
پس می خواهید از نقاشی شروع كنید.
من از بچگی زمانی كه فهمیدم دنیا چه شكلی ست می دیدم كه پدرم در حال نقاشی ست و خیلی آن حال رنگ گذاشتن و خلوت پدرم را دوست داشتم و این اولین حس هایی بود كه می دیدم من را به سوی خودش جذب می كند. بعد كم كم شروع به كشیدن كردم. اولین چیزهایی كه می كشیدم زورو بود. ولی یك چاشنی طنزی در كارهایم بود كه نمی دانستم نامش كاریكاتور است، چون آن زمانی كه من بچه بودم نه اینترنت بود و نه ماهواره و مجله خارجی و مجلات طنز بودند. نوجوانی من در اوج جنگ و آژیرهای قرمز و پناهگاه و… بود. ولی یادم است مهد كودك كه می رفتم نقاشی معلم سرویسمان را می كشیدم. كلاس اول كه می رفتم نقاشی بچه ها را می كشیدم ولی نمی دانستم اینها كاریكاتورند.
قبل از آن كاریكاتوری دیده بودی؟
نه اصلا نمی دانستم كاریكاتوری هست و می خواستم واقعی بكشم ولی نمی شد. درواقع از بچگی چشم م آشنا شد و شروع به خط خطی كردم و یادم است كه در همان خط خطی ها گاهی نشانی از فانتزی بود. همینطور كه گذشت و من در یك سال یك سری مجله های گاهنامه كه آقای علیزاده منتشر می كردند را دیدم و احساس كردم این همان چیزی ست كه دنبال آنم. یعنی انگار سال ها دنبالش می گشتم و حالا آن را دیده بودم. اسمش چه بود؟ اسمش كاریكاتور بود و از آنجا شد كه من احساس كردم باید كاریكاتوریست بشوم و هیچ راه دیگری برایم نمانده است و خودش است و شروع كردم از روی كارهای ایشان كپی كردن و از كارهای خارجی كه چاپ می كرد شروع به الهام گرفتن كردم.
در همان سن كه كلاس دوم، سوم ابتدایی بودم شروع به منتشر كردن یك مجله خانوادگی كردم. یك مجله با دو كاغذ A4 كه آنها را تا می كردم و منگنه می زدم و در آن از فامیل انتقاد می كردم و مسائل خانوادگی را در آن به تصویر می كشیدم. بعد مجله ام پرطرفدار شد و اهالی فامیل گفتند بزرگمهر منتشر كند و به تعداد درخواست ها كپی می رفتند و از من می خریدند و در فامیل یك بیزینسی را با پسرعمویم راه انداختیم.
او طنزش را می نوشت من هم كاریكاتورش را می كشیدم. و بعد یك هیئت تحریریه راه انداختیم و شروع به به چالش كشیدن فامیل كردیم. در آن زمان یادم است كه یكی از اعضای فامیل را كشیدم و خیلی به او برخورد و به پدرم شكایت كرد و پدرم مجله ام را بست. اولین باری كه مجله ما توقیف شد نه وزارت ارشاد دخیل بود و نه عناصر افراطی بلكه گروه فشار خانوادگی بدون برگزاری دادگاه مجله را بستند. در واقع این اولین پیش درآمدهای كاریكاتور من بود.
بعد از آن كلاس و دوره ای هم رفتید؟
من هنرستان رشته گرافیك رفتم. هیچ راه دیگری نداشتم و فقط این را دوست داشتم. حتی بین دوراهی خودم را قرار نمی دادم و باید نقاش می شدم. به هنرستان گرافیك رفتم و در آنجا هم همچنان كار می كردم. یكی از اولین زمان هایی كه خیلی تشویق شدم در هنرستان بود و در یكی از تكالیف كلاسی ام چهار فصل را در قالب كاریكاتور كشیده بودم. آن زمان سروش كودكان چاپ می شد كه قیصر امین پور، بیوك ملكی و فریدون عموزاده خلیلی سردبیرهای آن بودند. من آن را می خریدم و تصویرسازی هایش را دوست داشتم. یك روز كارهایم را زیر بغلم زدم و به دفتر سروش رفتم. آقای ملكی و خلیلی نبودند و آقای قیصر امین پور بود. كارهایم را نشانش دادم و بسیار من را تشویق كرد و به من انرژی مثبت داد و هفته بعد كار چهار فصلی كه برایش برده بودم را به عنوان پوستر وسط مجله شان منتشر كردند.
پس آن اولین اثر چاپ شده شما بود؟
بله. اولین اثر چاپ شده من به صورت جدی بود. وگرنه در طنز و كاریكاتور مسابقه هایی بود كه شركت می كردیم و كارهای مثلا پنجاه نفر را چاپ می كردند و كار من هم بین آنها چاپ می شد. گرچه از آنها هم خوشحال می شدم ولی اینكه در آن سن 14 سالگی كارم به شكل پوستر وسط یك مجله ای كه قیصر امین پور و دیگران در آن هستند چاپ شده بود، برایم رویایی بود. آن حس به قدری برای من عجیب و دوست داشتنی بود كه من آنجا یقین پیدا كردم باید دنبال این كار بروم.
پس دوره نقاشی خیلی كوتاهی داشتید و خیلی زود به كاریكاتور رسیدید؟
بله. البته من به صورت موازی نقاشی كار می كردم، مجسمه سازی می كردم، مینیاتور و خوش نویسی كار می كردم، من در خوشنویسی مدرك «خوش» دارم یا مینیاتور را خیلی جدی كار می كردم و از روی كارهای فرشچیان و محمدباقر آقامیری كپی می كردم. یك دوره ای بود كه به قدری هنرهای مختلف من را جذب كرده بودند، كاریكاتور كار می كردم، مینیاتور را در حدی كار می كردم كه می خواستم مینیاتوریست شوم، مجسمه سازی را دیوانه اش بودم، صدای قیژقیژ قلم موقع خوش نویسی دلم را می برد، به همین دلیل نمی دانستم باید چه كار بكنم. نهایتا در هنرستان استادی به نام محسن حسن پور داشتم كه او به من گفت بزرگمهر خیلی خودت را اذیت نكن. تو كارتونیستی. تو كاریكاتوریستی و باید به این سمت بروی. تا اینكه در همان سال ها وارد گل آقا شدم.
آن زمان كارتونیست یك شاخه شناخته شده ای در ایران بود؟
نه. كارتونیست به عنوان كاریكاتوریست معروف بود. همه چیز را می گفتند كاریكاتور. هنوز هم می گویند. یك سال بعد از آنكه پیش آقای قیصر امین پور رفته بودم، وارد مجله گل آقا شدم. در آنجا دیگر وارد دنیای حرفه ای گری شدم. در آن زمان یعنی سال 71، دو سال بود كه گل آقا منتشر می شد و اسمش را كه می بردی همه می شناختند، تیراژ بالای صدهزار تا داشت، و اوج دوران گل آقا بود. من برای آنها نمونه كار فرستادم و آقای فرجیان من را دعوت كردند و پیش كیومرث صابری رفتم و خیلی تشویقم كردند و من وارد گل آقا شدم. یكی از كارهای خیلی عجیبی كه آقای صابری كرد این بود كه برای كاریكاتوریست هایش كلاس نقاشی برگزار كرد. نزد حسین ماهر.
حسین ماهر یكی از بزرگترین نقاشان امروز ایرانست. یعنی بهترین كسی كه می شد انتخاب كرد را انتخاب كردند. من و افشین سبوكی و نیك آهنگ كوثر و سعید نوروزی و فرشید رجبعلی و… به كلاس های حسین ماهر رفتیم. سه سال شاگردش بودیم. حسین ماهر با ما رئالیسم كار می كرد. طراحی رئال. و در آنجا بود كه من رئال را خیلی جدی تر گرفتم و بعد در سال 73 در دانشگاه رشته نقاشی قبول شدم و در آنجا هم دوباره رئال كار می كردم و در آنجا نقاشی برایم جدی تر از كاریكاتور شد. احساس كردم اگر بخواهم كاریكاتور هم یاد بگیرم باید نقاشی را خیلی جدی بگیرم. درست است كه فضای كاریكاتور شوخی ست اما پایه های كاملا جدی ست.
پس پایه كاریكاتور را در نقاشی می دانید؟
بله. من حتی در تدریسم هم كاریكاتور را زمانی برای شاگردانم شروع می كنم كه حداقل 4 ترم طراحی گذرانده باشند. علت اینكه الان كاریكاتور ایران آدم شاخصی در نسل جدید ندارد، اینست كه طراحی را كسی جدی نمی گیرد و مستقیم به سراغ كاریكاتور رفته اند. و با نرم افزار فوتوشاپ و چیزهای دیگر یك چیزی سرهم می كنند و یك چیزی در می آید. ولی ما كارتونیست هایی در ایران داشتیم كه البته هنوز هم داریم ولی در نسل جدید نیستند و پیشكسوتند كه واقعا هم طراحی را می شناسند، هم رنگ را و هم كاریكاتور را.
آیا یك خط و مرزی كه بشود تفكیكی قائل شد بین گرافیك، كاریكاتور و نقاشی به صورت مشخص، در ایران هست؟
اینها از لحاظ فرم می توانند شبیه به هم باشند ولی از نظر مفهوم نه. از نظر مفهومی، در كاریكاتور مشخصا باید انتقاد باشد و باید انتقاد بكند و یك موضوعی را خاص و مشخص به چالش بكشد و چاشنی طنز هم داشته باشد. اگر اینها را داشته باشیم یك كارتون یا كاریكاتور محسوب می شود. ولی در گرافیك ممكن است تنها موضوعی را بیان كند و آن را نقد نكند و یا در نقاشی هم همینطور. مثلا در نقاشی گل آفتاب گردان ون گوگ هیچ اعتراضی نیست.
پس شاخصه كاریكاتور انتقاد و طنز آنست؟
بله.
می شود گفت این تفكیك كننده كاریكاتور نسبت به نقاشی و گرافیك است؟
بله.
از یك دوره ای كه البته گل آقا خیلی تاثیر داشت و بعد از آن مجلاتی مثل چلچراغ و امروز كه در مجلات خیلی فراگیرتر شده است، كارتونیست ها یك ژانر جدیدی در مطبوعات پیدا كردند. گویی بعضی حرف ها كه در متن نمی توانست بیان شود در این قالب بیان می شد. این مسئله به این حوزه كمك كرد یا به نفعش نبود؟
كاریكاتور و كارتون هنریست كه از آن طرف آمده و ما هم هیچ دخل و تصرفی در آن نداده ایم و عینش را برداشتیم و به اینجا آورده ایم. هنرش هم به همین است كه یك تصویریست كه زبانی بین المللی ست و همه مردم جهان می توانند با آن ارتباط برقرار كنند و قرارش بر اینست كه یك سری حرف ها را با خطوط ساده و مختصر بیان كند و می گویند استانداردش این است كه تا 7 ثانیه پیامش را منتقل كند وگرنه دیگر كسی نگاهش نمی كند و رد می شود. حالا گر در نمایشگاه باشد فرد قدم بعدی را بر می دارد و سراغ تابلوی بعدی می رود و اگر روزنامه باشد ورق می زند. پس هنرش در این است كه در ساده ترین شكل و سریع ترین شكل پیامش را انتقال دهد. ما هم همین كار را كردیم.
در ایران در این چند سال اخیر كاریكاتور تازه در حال دیده شدن است وگرنه كه كارش همین است. سال هاست كه در آن طرف همین كار را می كنند و همین استفاده را از آن می كنند. دیگر به كارتونیستش بر می گردد كه آیا توانسته از این هنر درست استفاده كند یا به این هنر لطمه زده است، و توانسته جایگاهش را در مطبوعات ایران تثبیت كند یا نكند. در هر صورت به آن هنر خدشه ای وارد نمی شود و در كار و رسالتش همین است.
كتاب كردن آثار این چنینی مثل شهر هرت یا مجموعه قبلیتان یا مجموعه هایی از این دست كمك می كند كه این هنر از روزمرگی بیرون بیاید و یك پیشینه سازی و مكتوب سازی برایش بشود و ژانر هنریش كاملا مشخص بشود. تا مدت ها این هنر ابزاری برای انتقال پیام بوده است و ولاغیر. یعنی به عنوان یك هنر به آن نگاه نمی كرده اند، یا نقاشانی هم بوده اند كه یك دوره ای كار تفریحیشان این بوده است. ولی اصل كارشان را روی نقاشی می گذاشته اند. ولی الان دیگر یك ژانر جدی و تخصصی می شود كه كتاب های این چنینی هم كمك می كند. شما با این هدف این كار را كردید یا نه؟
بله. این مسئله ای كه شما مطرح كردید خیلی وسیع است. چون مخصوصا در اروپا هنرمندان خیلی بزرگی هستند كه كاریكاتوریست هستند و به آن به مثابه هنر نگاه می كنند مثل سمپه. این هنرمند از حالت ژورنالیست خارج می شود و یك آرتیست می شود و كسیست كه می توان اثرش را قاب كرد و روی دیوار زد و یك عمر نگاهش كرد و تاریخ مصرفش را هم از دست نمی دهد. در آمریكا كارتون قدری مصرفی تر است و خیلی ژورنالیستی و براساس اتفاقات روز است. از تولید به مصرف است و بعد كنار گذاشته می شود. ممكن است آن روز خیلی داغ باشد ولی یك ماه بعد اهمیتی نداشته باشد.
در بلوك شرق در مورد كاریكاتور خیلی اتفاقات عجیبی در حال افتادن است. و در آنجا پلی بین حالت ژورنالیستی و آرت زده اند و هم عمیق و آرتیستی است و هم آن را ژورنالیستی كرده اند ولی طوری كه در عین حال تاریخ مصرفش از دست نرود. این اتفاق در ایران هم در یك دوره ای افتاد. زمان مطبوعات اصلاح طلب، یك دوره ای كه آقای خاتمی بود. مثلا كسی مثل مانا نیستانی نگاه مفهومی تری داشت.
نیك آهنگ خیلی ژورنالیستی نگاه می كرد. داشت جان می گرفت. ولی الان وضعیت خوبی برای كاریكاتور ایران نیست. در آن زمان احساس رقابت می كردیم و احساس می كردیم چه جوانان پرانرژی ای وارد میدان می شوند مثل افشین سبوكی، مثل اسد بیناخواهی، مانا، توكا، حمید بهرام، فائزه علیدوستی، علی جهان شاهی. گروه كاسنی بودند و مسعود شجاعی و نیرومند بودند، گروه های حوزه هنری بودند.
كاریكاتور ایران به صورت چندبعدی در حال پیش رفتن بود. مجله كیهان كاریكاتور بود و همه كاریكاتوریست ها در آن كار می كردند و بعد می دیدی كه چقدر كارت بین این همه آدم متوسط است. اما الان من اتفاق خاصی در كاریكاتور نمی بینم. الان جوان ها در حال میانبر زدن هستند و به جای اینكه آن سلسله مراتب را طی كنند و به جای آنكه بروند طراحی یاد بگیرند می روند فوتوشاپ یاد می گیرند. این درد كاریكاتور ایران است.
چاپ كتاب به این جریان كمك می كند جدا از آن حركت های ژورنالیستی به آن نگاه هنری بشود. یك نگاه ماندگارتری به آن شود تا یك نگاه سطحی و روزمره كه سریع از كنار آن رد شوند.
البته من مشخصا خواستم كه تاریخ مصرف نداشته باشد. یعنی اگر صدسال دیگر هم این كتاب را ببینی یك سری آدمند كه با خودشان و حیوانات و طبیعت مشكل دارند.
شاید بعضی كارها در مطبوعات هم می توانستند بیایند ولی وقتی به كتاب تبدیل می شود من و نسل بعد از من هم می تواند از آن كتاب استفاده كند و این ژانر را به عنوان یك ژانر جدی و هنری بپذیرد كه تنها یك كار ژورنالیستی نیست. مثل مقالاتی كه در مطبوعات چاپ می كنند و بعد به كتاب تبدیل می شوند و موضوع تحقیقی خیلی ها می تواند از دل آن بیرون بیاید.
وقتی به كتاب تبدیل می شود خیالت راحت می شود كه وظیفه ای كه داشتی را انجام داده ای و به تاریخ می سپاریش. وقتی جسته و گریخته و پرت و پلا در مطبوعاتند، گویی انرژیشان پخش است ولی وقتی یك انرژی می شود احساس می كنی كه وظیفه ات را انجام داده ای و می توانی دنبال كار دیگری بروی. از طرفی در ایران چون كتاب كمیك استریپ نیست این دغدغه را هم داری كه باید كاری كرد. من الان مدت هاست كه نمایشگاه نقاشی می گذارم و خیلی هم دوست دارم و انرژی دارم، ولی نهایتا آرزوی دیرینه من این است كه مجموعه های كمیك استریپ بیرون دهم.
نمایشگاهی تابحال برای كمیك استریپ ها نداشته ای؟
نه.
چه شد كه یكدفعه به سراغ كمیك استریپ آمدی؟ چون در كارتون یك پیام هست ولی در كمیك استریپ پیام های مختلفی تحت یك روایت می آید. یعنی یك قصه را بیان می كند.
دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم. چون من به سینما هم خیلی علاقه دارم فكر می كنم این هم یك سینمای كاغذی ست. من در سینمای ایران استوری بورد هم زده ام چون روایت و قصه را دوست دارم و وقتی قصه تصویری می شود خیلی بیشتر دوستش دارم و احساس می كنم همان سینماست بدون معضلات سینما. چون در سینما انتخاب بازیگر و تدوین و كارگردانی و طراحی صحنه و لباس و زاویه دوربین و… داری. همه چیزهایی كه در سینما هست در اینجا هم هست غیر از صدا و حركت. كادرت هم محدود به صفحه سینما نیست و می توانی كادر را هر طور كه دلت می خواهد بچینی و ببندی. این برای من خیلی جذاب بود. این سینمای كاغذی برای من یكی از وسوسه انگیزترین چیزهای دنیاست.
با اكثر هنرمندان كه صحبت می كنی كارهای فرابخشی را بسیار موثر بر كار هنری فرد می بینی. مثلا برای یك نقاش دیدن سینما و تئاتر خیلی تاثیرگذار است. برای یك شاعر دیدن كارتون ها و رفتن به نمایشگاه نقاشی منبع الهام خیلی زیادیست. چقدر در روند كاریت به كارهایی كه خارج از حوزه خودت بوده است پرداخته ای و توجه كرده ای؟
چیزی كه من خیلی دوست دارم و در كتاب گوساله هم آن را لحاظ كرده ام علاقه ام به عرفان ایرانی است. یعنی عشق و علاقه من به شعر و عرفان ایرانی آقندر زیاد بود كه تصمیم گرفتم درباره آن یك كتاب منتشر كنم به نام من گوساله ام. كه قصه یك پیری ست كه مریدی دارد و تمام مدت در حال پنددادن به اوست. جنسش هم شبیه عرفان شرق است. در یك سكوتی كه تنها باید گوش دهد و وقتی هم چیزی می پرسد پدربزرگ گاهی خیلی هم انتزاعی جوابش را می دهد.
این علاقه من و مطالعاتم در این زمینه جنس كارم را نسبت به خیلی ها متفاوت كرد و علاقه من را به طبیعت و خود انسان به معنای خاص كلمه خیلی زاد كرد و به همین دلیل سبك شخصی خودم را در نگاه كردن به دنیا پیدا كردم. فكر می كنم اگر این نوع نگاه و این مطالعات را یاد نگرفته بودم كارم به این شكل پیش نمی رفت. به هر حال این علاقه من به عرفان ایرانی، به ادبیات كهن ایرانی و به داستان های فولك ایرانی نوع نگاه من نسبت به جهان را عوض كرد كه این یكی از اتفاقات خوب زندگی من است.
در هر دو كتاب هم در كتاب من گوساله ام و كتاب شهر هرت، بسیاری از طنزهای قدیمی ایرانی و ضرب المثل ها را می شود دید. این به همان كار فرابخشی كه من از شما پرسیدم بر می گردد؟
من همیشه دلم می خواست یكی كاریكاتوریست ایرانی باشم و دلم نمی خواست كه كسی من را نگاه كند و بگوید این ایرانی نیست. از این هیچ وقت فرار نكردم. نمی خواستم ایرانی خیلی رویی باشم ولی دلم می خوست حرف مردم خودم را بزنم. من در پاریس هم یك نمایشگاه كاریكاتورهای مفهوم گذاشتم. یك سری روزنامه نگارهای آن طرفی كه آمده بودند می گفتند «كاملا ایرانی بودن در كارهایت مشخص است. بته جقه یا گل مرغ در كراهایت نگذاشته ای ولی معلوم است كه تو ایرانی هستی.»
من خیلی خوشحال شدم. چون همیشه دلم می خواست این نكته را داشته باشم. چون وقتی در ایران زندگی می كنم، در ایران نفس می كشم، همه معاشرینم ایرانی هستند درد آدم ها درد من هم هست، پدر و مادرم و جد و آبادم در اینجا زندگی می كنند، نمی توانستم جور دیگری باشم، پس فرار نكردم. یادم است آقای صابری (گل آقا) به من می گفت از آدم های دور و برت نقاشی كن. این یك تلنگر برای من بود. من یك دفترچه داشتم و در تاكسی و مینی بوس و این ور و آن ور مدام در حال نقاشی كردن از آدم های دور و برم بودم و یك دوره ای خیلی این كار را كردم. این كار اثر خیلی خوبی روی من گذاشت و من مثل یك جامعه شناس روی ایرانی ها در حال مطالعه بودم و كم كم دیدم كه چقدر این كار را دوست دارم.
به یك جزییاتی در آن مسئله می رسیدی كه شاید تا آن موقع به آن توجه نكرده بودی.
بله. من سه سال پیش در گالری راه ابریشم نمایشگاهی گذاشتم به نام 72 ملت. یك فراخوان دادم و یك بوم دومتری گذاشتم و گفتم هر كسی كه بیاید او را می كِشم. و واقعا برایم آن تلاش 5، 4 ساعته جذاب بود. نزدیك به 500 نفر را در یك روز كشیدم. یك نوع پرفورمنس بود.
همه را در یك قاب كشیدی؟
بله. اینكه می نشستم و آدم ها را نقاشی می كردم برایم خیلی جذاب بود. دیدن آدم هایی كه آمده بودند و دوست داشتند كشیده شوند و واكنش هایشان نوعی مطالعه تصویری روی صورت های ایرانی بود و كم كم می فهمیدم كه ایرانی ها چقدر چیزهای مشترك دارند و ضعفشان در صورتشان كجاست. واكنش هایشان به كاریكاتورشان خیلی جذاب بود. بعدا از همین پرفورمنس یك فیلم ساختم. مردم ایرانی را دوست دارم. نمی گویم چون خیلی خوبند دوستشان دارم من از آن آدم ها نیستم كه می گویند ما خیلی خوبیم.
این به تاثیر بوم روی هنرمند بر می گردد. خیلی جاها هنرمندان وامدار و به نوعی انتقال دهنده به منطقه ای هستند كه در آن زندگی می كنند.
و من دوست داشتم این در كارم باشد و دیده شود و نمی خواستم روشنفكری فر گریز از بوم و ملیتم داشته باشم.
چقدر زبان فارسی را نسبت به زبان های دیگر دارای تصویر می بینید. اصلا زبان فارسی چنین قابلیتی دارد؟
این را زمانی می توانم به شما بگویم كه زبان های دیگر را بلد باشم. چون بلد نیستم نمی توانم بگویم.
در دیالوگ های كوچه و خیابان به نظرتان خیلی تصویر دیده نمی شود؟
بله كاملا. خود كشور ایران وقتی از بالا تا پایینش كه می روی، مثلا شوخی های اصفهانی ها برای من خیلی جالب است. یك طنز خاص خودشان را دارند، شیرازی ها، لرها، شمالی ها طنز خودشان را دارند. و اینها به كنار. من شیفته قصه های دیو و پری و جن و افسانه های فولكم و خیلی دوستشان دارم. من یك داستان بلند دارم می نویسم كه قرار است كمیك استریپش كنم كه در مورد جن بازی و داستان های شیرین و كمی ترسناك ایرانی ست كه همه اش در دل پیرمردهاست.
هر كمیك استریپی را كه می خواهی پیاده كنی قبلش قصه اش را می نویسی؟
بله. دقیقا عین سینما برخورد می كنم، فیلمنامه اش را می نویسم و برایش بازیگر انتخاب می كنم.
تا پیش از شما كسی در ایران كمیك استریپ كار می كرد؟
جسته گریخته.
اولین بار در گل آقا اتفاق افتاد یا چلچراغ؟
چلچراغ. صفحه ساندویچ چلچراغ مهم ترین صفحه كمیك استریپ در مطبوعات ایران بود كه بعد از آن خیلی جریان ساز شد و خیلی از مجله ها خواستند آن شكلی انجام دهند و خیلی ها هم توانستند. ولی به شكل كمیك استریپ تا قبل از آن یك چیزهای جسته گریخته داشتیم اما منسجم نداشتیم. بیشتر كاریكاتور و كارتون داشتیم.
چه شد كه به ذهنت كمیك استریپ رسید؟
از بچگی دوست داشتم. یكی از لذت بخش ترین لحظه هایی كه من در بچگی تجربه می كردم خواندن تن تن بود. و اینكه تو كاراكتری را خلق كنی و بتوانی به آن جان و انرژی بدهی و طوری اینها را زنده كنی كه آدم های زیادی با آن احساس خوبی داشته باشند كار برزگیست كه یك هنرمند می تواند انجام دهد. مثلا خلق كردن هری پاتر كار فوق العاده جذابی بود. خانم جی كی رولینگ واقعا كار بزرگی كرده است. ساختن و خلق كردن یك كاراكتر كه آنقدر بتواند تاثیرگذار باشد فوق العاده است. این مسئله همیشه دغدغه من بود و هنوز هم هست. به همین دلیل است كه سینما و كمیك استریپ را دوست داشتم.
در «شهر هرت» ما هم نقد مردم و هم نقد حاكمان و حوزه های فرهنگی را می بینیم و همه جانبه است. عمدی بوده است این اتفاق یا پیش آمده است؟
من ژورنالیست هم بوده ام و دغدغه مسائل روز را هم دارم و بدم نمی آید گاهی به سیاست تلنگر بزنم و شیطنت های سیاسی كنم. ولی واقعیت این است كه از سیاست بدم می آید و دلم نمی خواهد یك كاریكاتوریست سیاسی باشم را دارم ولی شما نمی توانید بگویید این یك كتاب سیاسی ست یا اجتماعی ست حتی. بیشتر یك كتاب انسانی ست. انسانی كه الان زندگی می كند و ممكن است سال های گذشته زندگی كرده باشد یا سال های بعد بخواهد زندگی كند.
شهر هرت، با عنوان و روایت هایش خواننده را به داستان های گذشته ایرانی می برد و بعد به سمت فلسفه و اتوپیا و ایده آل های ذهنی می برد و شهر هرت همیشه در قصه های قدیم در مقابل اتوپیا قرار می گرفت(dot) این روند قرار است در كارهای شما ادامه پیدا كند؟
من گوساله ام هم در همین ژانر بود، یعنی در همین روایت ها می گنجید. این ادامه قصه های گذشته ایران در قصه هایتان همچنان ادامه خواهدداشت؟
من همیشه رگه های ایران در كارهایم خواهدبود. در كتاب های بعدیم هم همین طور است. من الان دو كتاب در دست دارم. یكی موش و گربه عبید زاكانی به روایت جدید است و دیگری یك كمیك استریپ است كه براساس قصه های فولك ایرانی نوشته می شود. رد پای ایران همیشه در كارهای من هست و آنقدر برای من جذاب است و آنقدر تمام ناشدنی كه فكر نمی كنم به عمر من كفاف دهد كه بخواهم تمامش كنم و دنبال قصه های دیگر بروم.
در ایران یا خارج از ایران بیشتر تحت تاثیر چه كسی بوده اید و كارهای چه كسی را بیش از بقیه دوست داشته اید منبع الهامتان بوده است؟
یك زمانی كارهای سمپه را خیلی دوست داشتم، كارهای كینو را دوست داشتم،ولی كارهای لوترك بیشترین تاثیر را روی من گذاشت. لوترك یك نقاش فرانسویست كه در دوره امپرسیونیست ها كار می كرد و مكتب امپرسیونیسم خیلی من را جذب كرد، شیوه قلم گذاریشان، نگاه اجتماعیشان، نوع رنگ گذاریشان. در ایران یك دوره ای تحت تاثیر آقای علیزاده بودم بعد خیلی تحت تاثیر احمد عریانی بودم و كارهای كامبیز درم بخش را خیلی دوست داشتم و تحسین می كنم. ولی بیشتر كارهای آن طرف من را خیلی مجذوب كرد. این سه بزرگی كه در ایران نام بردم اساتید من بودند كه در محضرشان خیلی چیزها یاد گرفتم.
من با خیلی از هنرمندان كه صحبت می كنم می بینم خیلی از آنها از فضای آكادمیك بیرون نیامده اند، و فضای تجربی باعث شده كه اینها رشد كنند. چرا فضای آكادمیك ما اینگونه است؟ آیا به علت نبود مكتوبات به این شكل است؟
چون ما آدم های آكادمیك هم نداریم. من در دانشگاه هیچ چیزی یاد نگرفتم. من بیشتر از دوستانم یاد گرفتم تا از اساتیدم.
من چون كارم این است كه هر هفته به گالری ها می روم این را از اكثر هنرمندان می پرسم كه آیا درس این كار را خوانده اید و فضای آكادمیك آن را تجربه كرده اید، عمده آنهایی كه شاخص و تاثیرگذارند فضای آكادمیك را تجربه نكرده اند.
من نقاشی كه می خواندم آن تكنیكی كه یاد می گرفتم از هم كلاسی هایم بود. هیچكدام از اساتیدم در آن حدی نبودند كه بخواهند یاد بدهند. بیشتر منزجركننده بود و وقتی كه قلم در دست می گرفتند حال من بد می شد. من الان خودم درس كه می دهم قلم به دست می گیرم و آن چیزی را كه می گویم، می كشم، و این در دانشگاه آرزوی من بود كه استاد آن چیزی را كه می گوید بكشد. فقط حرف می زدند و وقتی از آنها می خواستی بكشند متوجه می شدی كه نمی توانند بكشند و این غم انگیز بود.
من هیچ وقت هیچ استادی را تجربه نكردم جز حسین ماهر. كه آن هم خارج از دانشگاه بود. من سه سال و نیم شاگرد حسین ماهر بودم و هرچه یاد گرفتم آنجا یادگرفتم. در دانشگاه فقط دیدن دوستان و خنده بود و می خواستیم وقت بگذرد تا مدرك بگیریم.
فضای ایجاد كمیك استریپ، كاریكاتور و حتی گرافیك مربوط به زمانیست كه مطالعه برای افراد سخت شده است و دنبال المان ها و نشانه هایی هستند تا زودتر آن پیام را دریافت كنند.
هنوز پرفروش ترین كتاب ها در دنیا كتاب های كمیك استریپ است. چیزی كه در حال اتفاق افتادن است اما ما از آن بی خیر و بی نصیبیم.
مثلا در همین شهر هرت پیام های عمیق فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و نقدهای خیلی جدی ای هست كه می توانست دست مایه یك مقاله بلندبالا شود، و در یك تصویر و در یك صفحه گنجانده شده است و زبان مشترك است و خیلی جاها با دیدنش پیام را می گیرند.
من حرف تو را با توجه به خاصیت كمیك استریپ تایید می كنم. كه در این دنیای پر از شلوغی یك تصویر گاهی هم آرامش بخش است و گاهی هم می تواند بدون فونت و كلمه حرفش را بزند. و این خیلی ارزشمند است. در كمیك این اتفاق می افتد. ولی در ایران متاسفانه نیست. مثل سینمای ورشكسته ایرانی ما كمیك ورشكسته هم داریم، چون تولید آن هزینه بر است و كسی از آن حمایت نمی كند و سرمایه گذاری نمی كند. من هم با هزینه شخصی خودم كار می كنم و ساعت ها می نشینم و كمیك خلق می كنم تا دو سال بعد كتاب شود.
تولید این خیلی سخت است و از كاریكاتور خیلی سخت تر است. یك قصه می خواهد، دكوپاژ می خواهد. در دنیا یك تیم چندنفره می نشینند كار می كنند. مانگاهای ژاپنی با تیم های 50 نفره انجام می گیرد.
یك انیمیشن تصویری است كه روی كاغذ نشسته است.
و در دنیا یك قدمت دیرینه دارد ولی ما در ایران نتوانستیم. مثل سینما، سینما برای آنهاست، كمیك هم برای آنهاست. ولی سینما در ایران ا حمایت هایی توانسته اتفاق های جسته گریخته ای داشته باشد، ولی هنوز به صنعت تبدیل نشده و پول ساز نیست و اگر حمایت های دولتی را از آن بردارند از سینمای ما چیزی نمی ماند.
در كمیك هم همینطور است. من با بهرام رادان تصمیم گرفتیم در كمیك بعدی من بهرام رادان نقش اول كمیك را بازی كند تا به این وسیله بتوانیم كمیكمان را در دل مردم ببریم. ولی من بعید می دانم كه همچنان اتفاقی برای كمیك بیفتد.
در دنیای كه مطالعه در آن روز به روز ضعیف تر می شود و آدم ها دوستدارند یك تابلوی كنار اتوبال را ببینند و سریع از آن تاثیر بگیرند و رد شوند كه كمیك استریپ خیلی می تواند نقش داشته باشد.
بله. ولی هزینه بر است و كسی از آن حمایت نمی كند. مهم ترین رییس جمهورهای دنیا زندگیشان را به شكل كمیك استریپ بیرون داده اند. هنوز كه هنوز است كمیك استریپ كه بیرون می آید از روی آن فیلم سینمایی می سازند. سیمپسون ها كه پرطرفدارترین انیمیشن دنیاست اول كمیك استریپ بوده است. اگر فیلم های پرفروش هالیوود را ببینی ته آن به كمیك استریپ می رسی.
البته هر هنری برای انتقال معنی مورد نظرش زبانی دارد. كمیك استریپ معانی ای را انتقال می دهد كه حتی سینما و حتی متن نمی توانند آن را منتقل كنند، مثلا در شهر هرت شوخی ها و نقدهاییست كه نمی شود در متن آورد، ولی با یك ظرافتی می توان آن را در تصویر آورد. در عین حالی كه فرد می خندد به او نقد هم شده است و نقد شیرینی را دریافت می كند. در صورتی كه در متن یا فیلم نمی شود این نقد را شیرین كنی.
بله خاصیت كمیك این است. به همین دلیل است كه می گویم پرفروش ترین كتاب های دنیا كتاب های كمیك هستند. هنوز تاثیرگذارترین كتاب ها بر روی سینماست. همین خاصیتی كه شما می گویید آن را زنده نگه داشته است. حتی بعد از این كه فیلمش را می بینند می گویند كمیكش یك چیز دیگر بود.
و همینطور در حال ایجاد فضایی است كه ایده های مختلفی به آن وارد می شوند و یكی از آن ایده ها دست مایه ساخت فیلم می شود.
بله. یك هنر كاملا زنده است.
و من فكر می كنم نسبتا با همه زحمتی كه دارد ارزان تر به دست می آید و مخارجش كمتر است.
بله. در تیراژ است. یعنی شما ارزان می خری ولی در آن طرف تیراژهای میلیونی چاپ می كنند.