سوختن در هرصفت منظور عشق افتاده‌است...

شاعرانه با عاشقانه ای از بیدل دهلوی

1401/06/19
|
09:28

عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را

از گداز دل دهد روغن چراغ طور را



عشق چون‌گرم طلب سازد سر پرشور را

شعله افسرده پندارد چراغ طور را



بی‌نیازی بس كه‌ مشتاق لقای عجز بود

كرد خال روی دست خود سلیمان مور را


از فلك بی‌ناله‌ كام دل نمی‌آید به دست

شهد خواهی آتشی زن خانه زنبور را



از شكست‌دل چه‌عشرتهاكه برهم خورد و رفت

موی چینی شام جوشاند از سحر فغفور را



آرزومند ترا سیرگلستان آفت است

نكهت‌گل تیغ باشد صاحب ناسور را



سوختن در هرصفت منظور عشق افتاده‌است

مشرب پروانه ز آتش نداند نور را



صاف و دردی نیست در خمخانه تحقیق لیك

دار بالا برد شور نشئه منصور را



گر دلی داری تو هم‌ خون‌ساز و صاحب‌نشئه باش

می‌شدن مخصوص نبود دانه انگور را


درطریق نفع خودكس نیست محتاج دلیل

بی‌عصا راه دهن معلوم باشد كور را



خوش‌نما نبود به پیری عرض‌انداز شباب

لاف‌گرمی سرد باشد نكهت‌كافور را



برامید وصل مشكل نیست قطع زندگی

شوق منزل می‌كند نزدیك‌، راه دور را



نغمه همه درنشئه پیمایی قیامت می‌كند

موج می تار است بیدل‌كاسه طنبور را

دسترسی سریع