به جواب دردمندان، بگشا لب ای شكرخا!

شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است.

1401/06/08
|
10:48

اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود كه پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مركز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سكنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذكر كرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاك كشید و مریدان پیكر او را با شكوهی كه شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاك سپردند.


شیخ بهایی مردی بود كه از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اكثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یكی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود كه پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است.



شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده كه به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حكیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی كاشانی وعده یی دیگر كه در فلسفه و حكمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند كه نه تنها ایران ،بلكه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می كند. از كتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده كه یكی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شكر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، كشكول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی كه بالغ بر هشتاد و هشت كتاب و رساله می شود همواره كتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.


تا كی به تمنای وصال تو یگانه

اشكم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد كه سرآید غم هجران تو یا نه

ای تیره غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راكع و ساجد

در میكده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتكف دیرم و گه ساكن مسجد

یعنی كه تو را می طلبم خانه به خانه

روزی كه برفتند حریفان پی هر كار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب كردم و او جلوه گه یار

حاجی به ره كعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در كه زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا كه روم پرتو كاشانه تویی تو

در میكده و دیر كه جانانه تویی تو

مقصود من از كعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی ...كعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عكس رخ یار توان دید

دیوانه منم ..من كه روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آئین تو جوید

تا غنچهء بشكفتهء این باغ كه بوید

هر كس به بهانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی كه دلش زار غم توست

هر چند كه عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر "خیالی" به امید كرم توست

یعنی كه گنه را به از این نیست بهانه



"شیخ بهایی"
بهاء الدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی (جباعی) معروف به شیخ بهائی در سال 953 ه.ق 1546 میلادی در بعلبك متولد شد. او در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام "جبع" یا "جباع" می زیسته و از نژاد "حارث بن عبدالله اعور همدانی" متوفی به سال 65 هجری از معاریف اسلام بوده است.


ناحیه "جبل عامل" همواره یكی از مراكز شیعه در مغرب آسیا بوده است و پیشوایان و دانشمندان شیعه كه از این ناحیه برخاسته اند، بسیارند. در هر زمان، حتی امروزه فرق شیعه در جبل عامل به وفور می زیسته اند و در بنیاد نهادن مذهب شیعه در ایران و استوار كردن بنیان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار كرده و در این مدت پیشوایان بزرگ از میان ایشان برخاسته اند و خاندان بهائی نیز از همان خانواده های معروف شیعه در جبل عامل بوده است.



بهاءالدین در كودكی به همراه پدرش به ایران آمد و پس از اتمام تحصیلات، شیخ الاسلام اصفهان شد. چون در سال 991 هجری قمری به قصد حج راه افتاد، به بسیاری از سرزمینهای اسلامی از جمله عراق، شام و مصر رفت و پس از 4 سال در حالی كه حالت درویشی یافته بود، به ایران بازگشت.

بگذر ز علم رسمی، كه تمام قیل و قال است

من و درس عشق ای دل! كه تمام وجد و حال است

ز مراحم الهی، نتوان برید امید

مشنو حدیث زاهد، كه شنیدنش وبال است

طمع وصال گفتی كه به كیش ما حرام است

تو بگو كه خون عاشق، به كدام دین حلال است؟

به جواب دردمندان، بگشا لب ای شكرخا!

به كرشمه كن حواله، كه جواب صد سوال است

غم هجر را بهائی، به تو ای بت ستمگر

به زبان حال گوید كه زبان قال لال است

دسترسی سریع