جنگها اساساً مولود جاهطلبی سیاستمداراناند. طمع قلمرو و قدرت بیشتر در سایهی جاهطلبیهای افسارگیسخته؛ در مقابل خرابیها و كشتارهایی كه جنگافروزان به بار میآورند، هنر یكّهوتنهاست.
مرجان صادقی: با همهی فراخی، تلالو و وضوح در عرضه و در بستر نقد یا مبارزه با آنچه خشونت و وحشیگری میشناسیم، همیشه شمّ كافی برای زمان درستِ ارائه پیدا نمیكند یا مهارت كافی برای رویارویی آنی با فاجعه نداشته و نیاز به زمان برای تحلیل و تصمیم درست دارد. امّا آنچه با گذشت زمان، اگر حتی نگوییم به واقعیترین شكل ممكن، به تقابل به وحشیگری، غارت و كشتار برمیخیزد اثر هنریست.جنگ داخلی اسپانیا از جولای 1936تا آوریل 1939 طول كشید. یكی از آثار قابلتوجه در مذمت این جنگ، تابلوی گِرنیكا از پیكاسوست. اوضاع بحرانی اروپا، جنگ داخلی اسپانیا و اشغال فرانسه توسط آلمانیها، بر موضوع و محتوای هنر او اثری عمیق گذاشت و در این تابلو به اوج خود رسید. او در تابلوی گرنیكا با به كارگیری عناصر اساطیری و نمادین مثل گاو نر كه نمادی از ژنرال فرانكو بود، سعی در اعتراض به وضع موجود كرد. تابلوی گرنیكا نمونه شاخص هنر تمثیلی او در دورهایست كه در آن بعنوان شهروند اسپانیایی در پاریس مقیم بود. این تابلو را بعد از بمباران دهكده گِرنیكا در شمال كشور اسپانیا توسط بمبافكنهای آلمان نازی به تصویر كشید. او در تمام دورهی جنگ جهانی اول و دوم كاملاً بیطرفانه به كارش ادامه میداد و از هر نوع اظهارنظری در این باره امتناع میكرد. گرچه این بیطرفی تصور صلحطلبی را در ذهن پررنگ میكند امّا به محافظهكاری او نیز تا حدی صحه میگذارد. آنچنانكه ژرژ براك نقاش و مجسمهساز همدورهی پیكاسو از این بیطرفی او به بزدلی یاد كرده؛
جدا از بحث رسالت هنرمند كه پرداختن به آن پیچیده، قاعدهمند و زمانبرست، هنرمندِ امروز به سبب وجود فضاهای مجازی بستر مهیاتری نسبت به قبل برای ارائه كار خود دارد. در مواجهه با دنیای خشنی مثل جنگ، و نمونهی نزدیكتر از لحاظ تاریخی جنگ اوكراین، نشان میدهد كه خوی حیوانی و جنگطلبی هنوز هم فاجعههای انسانی به بار میآورد. یكی از نمونههای جالب كارهای اخیر در باب آوارگیهای جنگ، آثار عبدالله آلعمری هنرمند سوریست كه خود نیز به دلیل جنگ مجبور به ترك كشورش شد. این هنرمند سیاستمداران قدرتمند را در نقش آوارگانی كه خود مسبب آوارگیشان شدهاند را نشان میدهد. هنر در پرداختن به مشكل و مسئلهی اجتماعی منهای ارائه مانیفست با زبان در دسترس خودش، علیه فراموشی جمعی یك مصیبت، یا فاجعه انسانی اعتراض میكند و تا حدی توان مقابله هم دارد.
در این مورد از امیر وارسته خواستهام كه در این اثرگذاری با ما به بحث بنشیند.
گسترش اینترنت باعث تحول جامع در بسیاری از بخشهای زندگی شده و روزانه شاهد اشتراك گذاشتن میلیونها عكس و فیلم هستیم. یك مخلوط كنترلنشدنی از پرفورمنسهای در دسترس از كاربران مبتدی یا حرفهای. این دسترسی تا چه اندازه در بیان تقبیح یك عمل ضداخلاقی به كمك هنرمند میآید؟ آیا این باور درست است كه مداخلهی هنرمند، از واقعیت خشن دنیای امروز كم میكند؟
كدام مداخله؟ دستهبندی واضحی كه از مداخله وجود دارد به راحتی قابل تفكیك است:
1.مداخلهی هنرمند به مثابهی هویت انسانی او
2. مداخلهی هنرمند به واسطهی آفرینش هنری؛
در واكاوی بخش اول، اعتبار و هویت اجتماعی بدستآمده از مردم، ناظر به مداخلهای رسانه محور است؛ از مصادیق عینی آن میتوان به حضور غیر محافظهكارانه و صریح در بیانیهها، مصاحبههای اثرگذار یا نقش آگاهیبخشانه و محوری در شاكلهی اعتراضات مدنی اشاره كرد، اما دریافت من از سوال شما، پرداختی تحلیلی به قِسم دوم این مداخله و مواجهه با وضعیت سیاسی و اجتماعی به واسطهی خلق یا عملی هنرمندانه است.
در باور من، فهم مقدماتی از مولفههایی چون نظامهای سیاسی، دورههای هنری معاصر، جمعیت، رسانههای جریان اصلی، فهم سوال شما را برای مخاطب آسانتر خواهد كرد. چرا كه مثلا در وضعیت نظامهای توتالیتر و تمامیتخواه تمایل به دورههای كلاسیك و پُستمدرنیسم و پرهیز از پرداختن به مُدرنیسم وجود دارد؛ این تمایل نشان از درك ایشان از هویت اعتراضی و چهارچوبگریز بودن اثر هنری در مُدرنیتهی هنریست؛ یا اینكه وقتی یك تابلوی نقاشی، بهانهی انقلاب فرانسه میشود كه جمعیت جهان كمتر از ده درصدِ واقعیت امروزی آن است؛
اینجا اشارهی من به لزوم تغییر مدیا در هنر است؛ لذا برای نقشی اینچنین، یا به اندازهای ملموس از ویژوال فاصله خواهیم گرفت یا دستكم به بازتولید ویژوال با استعانت از ابزارها و رسانههای معاصر و جدید مجبوریم؛
این همان وهلهایست كه خبر از بروز و ظهور پرفورمنس، چیدمان، ویدئوآرت، هنرمحیطی، هنر عمومی، هنر تعاملی، هنر مشاركتی و ... را به گوش میرساند و اینها همان تعبیر «اسلحه» در پرداخت و لایهبندی سوال شماست. همین كه آفرینش، به نوعی خلق (چیزی كه نیست، یا نبوده است) و خرق عادت را گوشه میزند، یعنی تمام ساختار نظام سرمایهداری در جهان را نشانه رفته است و ارائههایی رسانهپذیرتر، این جنگ را خونینتر میكند...
این تعابیر در خصوص كُنش یا واكنش شهروندان در قالب یك ارائهی متفاوت هم صادق است؟ بدین معنا كه آفرینش و خرق عادت مورد اشارهی شما را میتوان به نوعی از پرفورمنس هنرمندانه تعبیر كرد؟
بله، خواستگاه پرفورمنس در بستر هنر اجتماعی مصداقی از همین بُروز تودههاست، مگر فراموش كردهایم كه همانا هنرمندان واقعی، خودِ مردمند و در بهترین حالت منِ هنرمندِ اعتباری، با دسترسی یا دستیابی به بعضی از تكنیكها، فنون یا سرگرمی به مثابهی امری روزمره، ترجمانی از مردم شدهام؛ چه بسا اجراهای آماتوری و مردمنهاد از منظر واقعیتپذیری، صراحت و صداقت در انتقال مفهوم، بعضاً تا آنجا پیش میروند كه آموزههای مدرسهایِ ما، ناتوان از همگرایی مؤثر با ایشان است.
پس، آیا این باور درست است كه مداخلهی هنرمند یا به سخن بهتر، مداخلهی هنرمندانه، از واقعیت خشن دنیای امروز كم میكند؟
این سوال شما من را به یاد فلسفهی سانتیمانتال و بی اصل و نصبی كه به تازگیها در راهبردهای سیاسی نئولیبرالها برای راهبری و تحمیق جامعه طراحی شده، میاندازد؛ ملغمهای به عنوان «فلسفهی میانداری» كه اخیراً موسسههایی در ایران هم یا با هدف غایی ذكر شده یا به سودای درآمدزایی به آن پرداختهاند. نوعی از هدایتگری برای ارتقای نشئگیِ جوامع معترض، استحالهی مؤلفههای حقطلبی و پرهیز از ظلمستیزی؛ چه اینكه منصفانهتر این است تا « كاستن از واقعیت خشن دنیای امروز» را در بستر ترمیم «گسست اجتماعی» به نقد بنشینیم و نه تلاش برای فروكاستن خشم مردم در مواجهه با ظلم، حتی اگر تبیینكنندهی نوعی از آنارشی در مواجهه باشد.
چه نمونهی ملموس یا مصادیق عینی مرتبطی را می توان در چارچوب موضوع تبیین كرد؟
به جای ذكر نمونه برای مفاهیم بالا، دستهبندی تمثیلی را راهگشاتر میدانم؛ مثلا یك آفرینش محیطزیستی یا اجرایی با محوریت تقریب اقوام، مكاتب و مذاهب و ارائهای در نا-بردگی؛ بیش از آنكه اسلحهایست مَر امپریالیسم و حاكمیتهای اربابی، فردای دوران گذار اجتماعی را برای زیستی متعالیتر نشانه رفته است؛ فردایی كه مستعد جایگزینی شرّ به جای شرّ خواهد بود؛ اینجاست كه پرداختن به تعابیری چون «رواداری» یا «تابآوری» معنایی شریف مییابد.