نادر نادرپور یكی از شاعران معاصر ایرانی بود كه اشعاری در قالبهای سنتی و نو عرضه كرد. وی از پایهگذاران شعر مدرن در ایران پس از نیما محسوب میشود كه به دلیل خلاقیت، دانش زبانی و آگاهی از شعر اروپا نگاهی جهانی به شعر داشت.
نادر نادرپور شاعر و نویسنده برجسته ایرانی بود كه در 16 خرداد 1308 خورشیدی در تهران متولد شد. او فرزند یكی از نوادگان رضاقلی میرزا فرزند ارشد نادرشاه افشار به نام تقی میرزا بود. نادرپور در خصوص دوران كودكی خود می نویسد: از كودكی در فضای فرهنگی و هنری پرورش یافتم؛ به طوری كه در پنج سالگی (یعنی 2 سال پیش از رفتن به دبستان) الفبای فارسی را نزد پدرم آموختم و چون او مرا وامیداشت كه روزنامه ایران (تنها نشریه بامدادی آن دوران) را هر شب بر بالینش بخوانم با خط چاپی آشنا شدم و بهزودی توانستم كه از آن تقلید كنم و كمكم چنان بنویسم كه بیننده یا خواننده، آن را با متنی كه از چاپخانه در آمده باشد، اشتباه كند.
پس از پایان دوران مقدماتی، نادرپور دوره متوسطه خود را در دبیرستان ایرانشهر تهران گذراند و در 1328 خورشیدی برای تحصیل عازم فرانسه شد و توانست در 1331 خورشیدی از دانشگاه سوربن پاریس در رشته زبان و ادبیات فرانسه فارغالتحصیل شود بعد از پایان درس در پاریس به ایران بازگشت و برای چندین سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسوولیتهای مختلف مشغول به كار شد. نادرپور زندگی خود را اینگونه توصیف میكند: پدر و مادرم به یك خانواده اصیل اشرافی تعلق داشتند، نه تنها ادبیات و فرهنگ قدیم و جدید ایران را بسیار خوب میشناختند و با زبان و فرهنگ فرانسوی هم كاملاً آشنا بودند، بلكه هر 2 به هنرهای دوگانه نقاشی و موسیقی هم مهر میورزیدند و پدرم در نقاشی و مادرم در موسیقی ماهرانه كار میكردند.
بنابراین می توان گفت به دلیل مسلط بودن پدر و مادر نادرپور به زبان فرانسه وی خیلی زود زبان فرانسه را فرا گرفت و اشعار و مقالاتی را از فرانسه به فارسی ترجمه كرد. وی همچنین در 1343 خورشیدی برای آموختن زبان ایتالیایی به این كشور سفر كرد و به تحصیل زبان ایتالیایی پرداخت. این شاعر و مترجم سرشناس در 1346 خورشیدی همراه با تعدادی از روشنفكران و نویسندگان برجسته ایرانی كانون نویسندگان ایران را تاسیس كردند و به عنوان یكی از اعضای نخستین دوره هیات دبیران كانون انتخاب شد. او مدتی سردبیری ماهنامههایی با نام «هنر و مردم» و «نقش و نگار» را بر عهده داشت و در سالهای 1351 تا 1357 خورشیدی سرپرستی گروه ادب امروز را در رادیو و تلویزیون ملی ایران عهدهدار شد و به معرفی نوآوران ادبیات معاصر ایران و همچنین ادبیات معاصر جهان همت گماشت. این مترجم ایرانی در 1359 خورشیدی از تهران به پاریس رفت و تا اردیبهشت 1365 خورشیدی در آن شهر اقامت داشت. در همانجا به عضویت افتخاری اتحادیه نویسندگان فرانسه برگزیده شد و در مجامع و گردهمایی های گوناگون شركت كرد. نادرپور پس از 6 سال اقامت در فرانسه، بار دیگر مهاجرت آغاز كرد و این بار مقصد، لسآنجلس در آمریكا بود. نادرپور تا پایان عمر در این كشور به سر برد.
ویژگی شعرهای نادرپور
نادر نادرپور اشعار خود را در قالب های سنتی و نو عرضه می كرد. لطافت، زیبایی و ویژگی های زیبایی شناختی شعر او به دلیل شناخت وی از شعر گذشته است، همچنین پختگی آثارش نشان می دهد كه به گنجینه غنی و پرارزش شعر گذشته پارسی اشراف دارد. اشعار نادرپور با انسجام خاص خود، یكی پس از دیگری، خواننده را در جهانی از رنگ، رنج و امید فرو میبرد و از تمام این اشعار، موسیقی دلنشین كلام كه بارزترین خصیصه هنری نادرپور است، به گوش میرسد. همچنین پرویز ناتل خانلری نویسنده و شاعر معاصر ایرانی در وصف نادرپور می نویسد: نادرپور در صف اول شاعران معاصر قرار دارد. نادرپور از متجددانی بود كه با نگاه و دریافت خود، به نوآوری روی آورد و به شیوۀ خویش از گنجینه بزرگان گذشته شعر فارسی بهره مند شد. او شاعری میان سنت و تجدد است و توانست تا به هر شكل ممكن، خود را از پیمودن راه آسان شاعری كه همان تقلید بی چون و چرا از روش گذشتگان است بر حذر دارد اما با این وجود راه خود را از دل سنت یافته و شعر خود را در مسیر امروز به گونه ای كه مطلوب او بوده، پیش برده است استفاده او از سنت، اگر چه اندك نیست و با میزان بهره مندی دیگر شاعران صاحب سبك این روزگار تفاوت دارد، اما در نوع خود بهره مندی و برخورداری خلاقانه و نوآورانه بود.
محمدعلی بهمنی شاعر و غزلسرای ایرانی درباره شعر و دنیای نادر نادرپور بر این باور است: نادرپور یكی از مهم ترین ادامه دهندگان راه نیما بود و در كنار شعر نیمایی و چهارپاره هایی كه كنار شعر نیمایی می گفت، غزل سرا هم بود و غزل های خوبی هم داشت. در واقع او نوگراترین غزل سرای روزگار ما بود و ناگفته نماند كه بخشی از غزل بعد از نیما مرهون او است. منوچهر نیستانی هم در این زمینه حضور پررنگی دارد اما خود نیستانی هم از مریدان نادرپور بود. آنچه در شعر اهمیت دارد و جاذبه و ارج شعر است، شاعرانگی آن است و شعر نادرپور این شاعرانگی را در خود داشت. او مدعی غزل سرایی نبود و بی صدا غزل می گفت، اما شعر بعد از نیما را متحول كرد. نادرپور غزلی دارد با این آغاز «پرده را پس می زنم، مرغابیان پر می كشند/ گوشه ای از آسمان آبی است در باران هنوز». یادم می آید روی همین شعر در آن زمان چیزی نوشته بودم كه البته متن آن یادم نیست، اما باید بگویم این را فردی گفته كه ادعای غزل ندارد، اما غزلی به این شگفتی گفته كه اگر آن را با همه ویژگی هایی كه برای غزل در نظر هست، مقایسه كنید، می بینید چیزی كم ندارد و نسبت به شعر و غزل پیش از نیما هم چقدر نو است. این شعر با همه شاعرانگی اش، اجتماعی هم هست و در بیت دوم نوعی امید در خود دارد و می گوید هرگز تسلیم چیزی نباشید و همیشه چیزی هست برای ادامه دادن. تقریباً همه غزل های نادرپور برجسته و قابل تامل هستند.
همچنین نادرپور به دلیل تسلط بر زبان های خارجی نگاهی جهانی به شعر داشت و شعر را به زبان های دیگر می خواند، متوجه این موضوع بود كه شعری ماندگار خواهد بود كه در كنار نگاه اقلیمی، نگاهی جهانی داشته باشد و خودش این نوع نگاه را در شعر داشت و در واقع این آموزه ای برای شاعران بود كه می خواستند، غزل بعد از نیما را ادامه بدهند.
ژاله نادرپور درباره همسر شاعرش چنین میگوید: او گذشته از اینكه سالها همسر و یاری یگانه برای من بود، شاعری یگانه بود؛ نثرش نیز، شعرش نیز. برای شعر و هنرش حرمتی بسیار قائل بود. نظراتش درباره فرهنگ ایران و رویدادهای اجتماعی و سیاسی نیز یگانه بود. تاریخ گواه صادقی است و من باور دارم، شهادت خواهد داد كه او طی پنجاه سال به فرهنگ و زبان ایران چه خدمات صادقانهای كرده است. نادر واژه "مرگ" را بارها در شعرهایش به كار برده؛ از مرگ نفرت داشت و دوست داشت زندگی كند. از "آینه" بسیار سخن گفته، چون آینه را ناظر بیغرضی میدانست كه میتوانست ما را به خودمان نشان دهد. این سالها واژه "غربت" بسیار در شعرهایش تكرار شده. غم "غربت" زخمی عمیق بر دلش نشانده بود...
همان گونه كه همسر نادرپور می گوید غم غربت هر كجای عالم كه میخواهد باشد، همه رنگها و صداها را به خود میآلاید، نادرپور در دورانی كه در فرانسه زندگی می كرد این اشعار را درباره غم غربت سرود، شعرهای او، سرشار از حیرت، خشم و دلتنگی است.
این جا، غروب رنگ جنون دارد/ باران صدای گریه تنهایی است
چشم ستارگان همه نابیناست/ این جا در این دیار/ شب در دل من است
این جا چو من غریب غمینی نیست/ در وهم شب، چراغ یقینی نیست.
روی آوردن به شاعری و خدمات فرهنگی نادرپور
از نادرپور 11 دفتر شعر باقی مانده است، نخستین شعر وی رقص اموات نام داشت و شعر بعدی او شب در كشتزاران بود اما شعری كه او را بر سر زبان ها انداخت و موجب شهرت وی شد شعر «قم» بود كه در 1331 خورشیدی سروده شد:
چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچك به سر
مردان عبا به دوش
یك گنبد طلا
با لكلكان پیر
یك باغ بیصفا
با چند تكدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یك حوض نیمهپر
با آب سبزرنگ
چندین كلاغ پیر
بر تودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم به راه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه
مجموعههای شعر او «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمه خورشید»، «گیاه و سنگ نه، آتش»، «از آسمان تا ریسمان» «شام بازپسین»، «صبح دروغین»، «خون و خاكستر» و «زمین و زمان» چند سال پیش به وسیله انتشارات نگاه تجدید چاپ شد.