« در زندگی »

« در زندگی »

جناب حسابرس تا به حال شنیده‌اید كه این جا كسی بزند زیر آواز و بخواند؟ نه، ابداً! من شرط می‌بندم كه چنین نیست. و تازه به این میدان‌ها نگاه كنید! همه‌شان پر از مجسمه‌های سرپا ایستاده و مجلل است. همه‌اش مجسمه آدم‌های كله گنده ، تا بتوانند ....

7 سال پیش
«صندوقچه ی طلایی»

«صندوقچه ی طلایی»

پسربچه‌ای كه هر روز كنار پنجره طبقه دوم بازی می‌كرد از دیدن جنب‌وجوش سرخوشانه لكه‌های روشن نور بر دیوار بسیار شادمان می‌شد، بالا می‌پرید و می‌كوشید آنها را بگیرد و چنان از ته دل می‌خندید كه حتی چهره اندوه‌زده مادر از بازتاب آن می‌درخشید. ..

7 سال پیش
« صندوقچه ی طلایی»

« صندوقچه ی طلایی»

آنچه او را مشغول كرده بود، بازی نور نبود، واقعه‌‌ای غیر معمول آن بیرون اتفاق می‌افتاد. در عمارت روبرو به تازگی حجره‌ای را خالی كرده بودند، پارچه فروش بساطش را به خیابان دیگری منتقل و آنجا را تمیز و براق كرده بود و ...

8 سال پیش